چکیده:
مقالهء حاضر در نقد مقالهء«پارادکس تصوف نزد اساتید و شاگردان ملا صدرا»نوشته شده و دو مدعای اصلی آن را به نقد کشیده است:1.نگاه مذموم به تصوف حاصل جریانهای صوفیانهء عصر صفوی است و از این زمان به بعد چنین نگرشی به تصوف در فضای فکری تشیع گسترش مییابد.2.تحت تأثیر همین فضا،عرفان به عنوان جریانی در مقابل تصوف رایج شکل میگیرد.حال آنکه پیش از این،عرفان به معنای نوعی شناخت،بخشی از تصوف بود و در دل آن مطرح میشد.نگارنده با نقل شواهد متعدد نشان داده است که اولا نگاه مذموم به تصوف سابقهای بس کهن دارد و ثانیا عرفان از قرون نخستین راه بدیلی در مقابل یا در کنار تصوف رسمی خانقاهی بوده و تنها بخشی از مجموعهء سلوک صوفیانه محسوب نمیشده است.
خلاصه ماشینی:
"و لهذا هرگاه به صوفی، عارف،و به تصوف،عرفان بگویند ضرورتا به لحاظ لابشرطیت طبیعت مسأله است و نه به نحو تعین و تشخصی که در صوفی و تصوف به چشم میخورد؛و البته سخن ما اکنون در بیان چرایی این تفاوت و دیگر تفاوتهای دقیقی که میان مشرب متصوفه و عرفا نظرا و عملا وجود دارد،نیست؛بلکه مقصود بیان این مطلب است که این تفاوت میان صوفی و عارف و تصوف و عرفان از همان قرون اولیه فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده بوده است و کلمات عرفا و صوفیه در نظم و نثر مشحون از کاربرد متمایز این دو واژه در عرض هم و با توجه به تفاوت بین آنها بوده است،اگرچه این بدان معنا نیست که در موارد بسیاری به لحاظ قدر مشترک در معنای حقیقی این دو روش معرفت باطنی و سلوک معنوی،از آنها به صورت دو واژهء مترادف یا جایگزین یکدیگر نیز استفاده نشود،کما اینکه در استعمالات تاریخی این دو واژه نیز همین امر مشاهده میشود.
جناب شیخ آنگاه تا آخر فصل بیست و هفتم از این نمط به شرح دقیق حالات عرفانی میپردازد و اگر بنده به ذکر جملاتی از فصول این نمط پرداختم،جهت رفع هرگونه تردید از خاطر دوست گرانمایهام،جناب آقای دکتر پازوکی بود که شاید عرفان موردنظر ابن سینا مثلا معنای علم یا یکی از حالات و مراحل صوفیانه باشد!و اطمینان به اینکه واژهء عرفان در اینجا معادل کل آن چیزی است که هم امروز(مانند گذشته)به عنوان سیر و سلوک الی الله شناخته میشود و شهادت فخر رازی هم بر اینکه این فصل بیانگر تمامی مراحل علوم متصوفه است،بر این اطمینان صحه میگذارد و ما میتوانیم با خاطری آسوده حکم کنیم که«عرفان»واژهای اصیل و باسابقه است که قرنها پیش از حکومت صفویان به عنوان«همراه و همنگرش باطنی به عالم هستی»شناخته میشده است و بزرگان از حکیمان و متصوفه از آن برای نشان دادن سلوک حقیقی و سیر باطنی بدون هیچگونه شائبهء نفسانی یاد میکردهاند."