خلاصه ماشینی:
"ص 51) و در قطعهای دیگر اعتراض خویش را نسبت به فرق میان زنومرد چنین بیان میکند: خواهرم پرسید فرق مردوزن در چیست گفتم گویمت این قصه را با نکتهای سربسته اما در دکان آفرینش جنس ما و اوست یکسان عمر ما طی میشود در کیسهای دربسته اما برفراز کاخ هستی او به پرواز است و ما هم جنبشی داریم در کنج قفس پربسته اما دست قدرت فرش کرده است از ازل باغ جنان را زیر پای مادران بر روی مادر بسته اما تا برون آید زن از این محبس مرد آفریده دست و پا باید که هست ای جان خواهر بسته اما (دیوان.
و چنین است که تصویری که از زندگی ترسیم میکند نشان دردها و سختیها است و گاهی ابیاتش نشانی از فلسفهی خیامی دارد: زندگانی چیست نقشی با خیال آمیخته راحتی با رنج،شوری با ملال آمیخته عیشونوشش جمله در کین و حسد بگداخته زر و مالش جمله با زور و وبال آمیخته پرتو لرزان امید این چراغ زندگی شعلهای زیباست با باد محال آمیخته اصل امکان چیست وین انسان کبر اندوز کیست قصهای از هر طرف با صد سؤال آمیخته آن بلند اختر سپهر واین تبه گوهر زمین هیچدرهیچ و خیال اندر خیال آمیخته هر یقینش با هزاران ریب و شک در ساخته هر دلیلش با هزاران احتمال آمیخته مرگ دانی چیست درسی با هراس آموخته یا سکوتی جاودان با قبل از خیال اندوخته نعمت عقبی خیالی از خیال اندوخته عزت دنیا طلوعی با زوال آمیخته (دیوان ص 01) ژاله چون توان ماندن در زندگی مردی با چنان خصلت و خویی را نداشت عطایش را به لقایش بخشید و زجر دوری از فرزند را به ناچاری برای سالیانی دراز تحمل کرد."