چکیده:
این مقاله سعی نگارنده بر این است که مفهوم و گونههای خودی،مبارزه با خود و نمودارهای از خود بیگانگی را در عرصهء اخلاق انسانی از دیدگاه شهید مطهری مورد بحث و بررسی قرار دهداخلاقپژوهان که در حوزهی بحثهای اخلاقی،فلسفه اخلاق، رفتارشناسی انسان و ریشههای آن ژرفاندیشی نمودهاند،از مقولهای بهعنوان «خود»با گونههایی چون«خودشناسی»،«خودیابی»،«خود عزتمند»و یا«خود زیانی و خود فراموشی»سخن گفتهاند.در میان این اخلاقپژوهان،باید از دانشوری یاد کرد که در حوزهء اندیشه و معارف اسلامی،نگرشی همه سویه و فراگیر داشته و به اخلاق و مسأله خودی در آن،هماره،بهعنوان بخش مهم و بنیادی از آموزههای دینی نگریسته و در پی آن بوده که ریشههای آنها را با شیوههای نوین و منطقی و کاربردی،استوار سازد.او کسی نیست جز علاقهء شهید،مرتضی مطهری«رحمة ا...علیه».آن استاد فرزانه،مسأله خودی در اخلاق را پایهء اخلاق دانسته و از آن باعنوان«اخلاق مکرمتی»یاد میکند.در
خلاصه ماشینی:
به راهکارها و راههای رسیدن به آن و خروج از گردابهای ناخودی و خودپرستی نیز اشاره نمود و بر این باور است که خود اصیل و واقعی در انسان مراحل گوناگونی دارد که هرچند آدمی پیشتر رود،از توسعه و گسترهء خودی بیشتر برخوردار میشود،از جمله:خود خانوادگی،خود قبیلگی،خود ملی،خود انسانی و خود الهی.
در این مرتبه«خود»او چنان گسترش مییابد که میگوید:هر ملک ملک ماست چون ملک خدای ماست»بر اثر توسعهی خودی اصیلی و بنیادی، انسان دارای همت والا و خود متعالی میگردد،از حوزهء جاذبههای مادی و حیوانی خود را رها میسازد و در میدان باز و افق بالایی قرار میگیرد که تمام دایرههای بستگی و وابستگی را پشت سر نهاده و به نقطه و مرکز اصلی هستی پیوند خورده و همه چیز را به خود واقعی مستند ساخته و به معراج برتریها و والاییهای اخلاقی راه یافته است.
3 -------------- (1)-همان،ص 481 (2)-همان،صص 582-682 (3)همان،ص 02،تعلیم و تربیت در اسلام،ص 132 از خود بیگانگی و نمودارهایش مسأله خودی در اخلاق که شهید مطهری از آن بهعنوان پایه و اساس یاد میکند،مفهومی است دوسویه:از یک سو احساس شرافت،عزت و کرامت کردن و خودشناسی و خودیابی(خود و من اصیل،خود راستین)،و از دیگر سوی،مبارزه با خود سربار و انگل و حیوانی و تسلیم و رام کردن شیطان درونی و هواهای نفسانی.
شهید مطهری بر این اساس، فلسفه و نظام اخلاقی اسلام را بر«باز یافتن خود»استوار کرده و آن را ریشهی همهی ارزشها میداند و ریشه و پایه ضدارزشها را در«گم کردن خود»یا از خود بیگانگی میشمارد و در ترسیم انسانهای از خود بیگانه مینویسد: «مسأله مسخ شدن خیلی مهم است...