خلاصه ماشینی:
"دلیلش این بود که برادر بزرگم که نقاش بود و در واقع معلم اول من،در سمنان کلاس نقاشی باز کرده بود و شاگرد داشت،من هم به عنوان دستیار به او کمک میکردم.
دلیلش در وهلهء اول همان حسی بود که داشتم و فکر میکردم موسیقی برایم خیلی خصوصی است.
به این خاطر که موسیقی را از موسیقی کلاسیک ایرانی شروع کردم،درحالیکه نقاشیام در همان زمان کاملا نقاشی غربی بود.
ولی اتفاقی که شاید میافتاد این بود که کمتر درگیر موسیقی (به تصویر صفحه مراجعه شود) میشدم و نقاشیام ابعاد وسیعتری پیدا میکرد.
درست است ممکن بود از لحاظ کمی نقاشیام بالاتر قرار میگرفت ولی فکر میکنم موسیقی اثر بسیار خوبی بر نقاشیام گذاشت.
این را هم بگویم که وقتی در نیویورک بودم موسیقی در دورهای غالب هم شد،درگیری با صحنه و تماشاچی باعث شده بود که مدام کنسرت بگذارم و ضبط داشته باشم.
دلیلش این بود که در آمریکا متوجه شدم باید روی سازهای ایرانی کارهایی انجام شود،چون با شکل موجود و با ردیف زدن و صدای کم نمیشود با یک گروه موسیقی غربی همکاری کرد.
طبعا آرامش بیشتری دارد،ولی چیزی که برایم خیلی اهمیت دارد این است که این سبز،یک سبز معمولی نیست-قرمز هم همینطور بود.
شاید همین مسئله باعث میشود که خودبهخود آدم از این رنگ[سبز]فاصله بگیرد،ولی به تازگی به این سبز جذب شدهام و بعد از دورهء سیاه و قرمز،دوباره رنگهای سردی مثل سبز و آبی وارد کارم شده است.
آن سنگهای سرخ خیلی برایم جذاب بود تا این که بالاخره بعد از سی چهل سال در کارم پیدا شدند."