چکیده:
از زمانی که ملاصدرا نظریهء«اصالت وجود»را مطرح کرد و مبانی و اصول آن را برهانی ساخت؛همچنین از زمانی که در حوزههای علمی بهعنوان فلسفهء رسمی،فلسفههای «مشائی»و«اشراقی»را تحت الشعاع خود قرار داد،تاکنون جز توسط تنی چند نقد و بررسی نشده و به مثابه روش بلامنازع و بیرقیب مورد تعلیم و تعلم قرار گرفته است. لیکن مادام که نظریهای از طرف مخالفان مورد نقد و چالش قرار نگیرد و مدافعان،دفاع اصولی از آن ننمایند،استحکام واقعی نخواهد یافت.اکنون که مدت زمانی است در سیستم علمی دانشگاهی ما فلسفههای مشاء و اشراق-در کنار حکمت متعالیه-به دانشجویان آموزش داده میشود؛لازم است اصول و مبانی فلسفهء ملا صدرا-بهعنوان فلسفهء رسمی،طی چند قرن گذشته-مورد ارزیابی مجدد قرار میگیرند.بیتردید محوریت فلسفهء ملا صدرا را در نظریهء«اصالت وجود»و اعتباری بودن ماهیت است و اگر این زیربنا از آن گرفته شود؛ساختار آن دگرگون خواهد شد.پرسشهای اساسی و بنیادین در خصوص این نظریه مطرح است.از جمله:4)یا اصالت وجود مسئلهای فلسفی و یا عرفانی است؟
5)اگر کسی به جای اصالت وجود قائل به اصالت ماهیت شود،این مسئله چه تأثیری بر فکر و اندیشهء وی نسبت به خدا،انسان و جهان میگذارد؟
در مقالهء حاضر،پرسشهای فوق مطرح نشده است،زیرا غرض آن بوده که نخست تصویری از اصالت وجود و اصالت ماهیت ارائه و نظرات موافقان و مخالفان بیان گردد و در مرحلهء بعد پرسشهای فوق و پاسخ آنها مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد.در این مقاله تلاش شده تا تصویری روشن و واضح از نظریهء اصالت وجود ارائه و تاریخچه و براهین آن بررسی شود و نقد و پاسخ مخالفان نیز-تا حدودی-لحاظ شده است.
1)تأثیر اصالت وجود در معرفتشناسی چگونه و تا چد اندازهای است؟
2)تأثیر آن در جهانشناسی به چه میزان است؟
3)چه تأثیری بر انسانشناسی و رابطهء او با جهان و خدا دارد؟
خلاصه ماشینی:
"»(منظومه سبزواری،بخش حکمت) آنگاه پس از بیان اثبات اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت که ما پیش از این گفتیم مینویسد: اگر مخالف ما(-مدافع نظریهء اصالت ماهیت)بگوید:هرچند ماهیت به لحاظ ذات خود نسبت به وجود و عدم تساوی الطرفین است،ولی پس از آنکه حیثیتی از جاعل کسب میکند،صلاحیت مییابد تا مصداق حقیقی موجود شود و تحقق مییابد و پس از تحقق ماهیت میتوان مفهوم انتزاعی و مصدری وجود را بر آن حمل کرد.
»(همان) حکیم سبزواری در پاسخ میگوید: این پاسخ سود و منفعتی را برای اصالت ماهیتیها در بر ندارد،زیرا از آنان میپرسیم آیا وضعیت ماهیت پس از انتساب و اسناد به جاعل تفاوت میکند یا خیر؟اگر بگویید:تفاوت میکند،از شما میپرسیم عامل تفاوت چیست؟بدیهی است که عامل تفاوت خود ماهیت نیست،[زیرا متشکل هم پذیرفته است که ماهیت من حیث هی هی لیست الا هی]پیدا است که تنها عاملی که سبب شده تا ماهیت وضعیتش دگرگون شود و بر اثر آن از حالت تساوی خارج گردد وجود است،هرچند اصالت ماهیت دوست ندارد که به آن اعتراف کند...
تنها در صورتی میتوان یک معنا و مفهوم را از دو حقیقت انتزاع کنیم که میان آنها ما به الاشتراکی باشد،و فرض معنای ما به الاشتراک با اصالت ماهیت نمیسازد،زیرا ماهیات به تمام معنا از هم متمایز هستند و نمیتوانند وجه اشتراکی داشته باشند،اما چون وجود،عامل وحدی میان اشیا و موجودات است،از این نظر میتوان گفت:وجوب وجود مشترک میان هردو واجب الوجود مفروض است."