خلاصه ماشینی:
"و محققین از اصولیین و فلاسفه نیز تصریح نموده اند که در علوم اعتباری دلیلی بر وحدت موضوع نداریم و حتی بعضی طرح چنین مسأله ای را در مطلق علوم بی اساس دانسته اند (رجوع کنید به: نهایة الدرایه, ج1, ص3 به بعد; تهذیب الأصول, ج1, ص6 به بعد; حاشیه الکفایه, علامه طباطبایی, ص 5 به بعد; محاضرات, ج1, ص16 به بعد; اصول فلسفه و روش رآلیسم, ج3, ص 8 و 9و…) به تعبیر مرحوم مطهری (در مقام تمیز اعراض ذاتیه از اعراض غریبه تحقیقات نیکو و ارجمندی به عمل آمده و آن کس که بیشتر و بهتر از همه این مطلب را تحقیق کرده ابن سینا در کتب منطقیه خویش و بالخصوص منطق الشفاء است.
سؤال این است که در مقابل شبهات علمی, تاریخی, اقتصادی, اجتماعی و حقوقی و در برابر معضلات جدیدی که از معرفت شناسی, فلسفه دین, فلسفه تحلیلی , فلسفه اخلاق و… مطرح می شود, چگونه مبانی دینی و عقلی کفایت می کند؟ در مقابل شبهات جدید تکامل که با علومی مثل میکروبیولوژی, ژنتیک, زمین شناسی, فسیل شناسی و… مربوط است, یا در مقابل مسأله مشروعیت ولایت فقیه و توجیه آن در یک فلسفه سیاسی مقبول, کارآیی و تناسب اقتصادی و قضائی اسلام, حقوق بشر و حقوق زنان, مسائل پیچیده معنی و معناداری, تئوریهای زبان دین, تحقیق پذیری گزاره های دینی, معضله علم و دین و دهها مسأله از این قبیل, آشنایی با مبانی عقلی و فلسفی تا چه حد راهگشاست؟ اگر بر فرض یک فیلسوف مابعدالطبیعه بتواند بدون توجه به دستاوردهای جدید فلسفی, علمی, تاریخی, سیاسی, حقوقی و اجتماعی, نظام فلسفی خود را بنا کند, متکلم به هیچ وجه بدون اطلاع دقیق و کافی از این امور نمی تواند شبهه مربوط را پاسخ گوید و یا موضع دین را در خصوص آن مورد خاص اعلام نماید."