خلاصه ماشینی:
در بیشتر موارد علمای مدیریت فرض کردهاند که قدرتدهی همان محول کردن اختیار یا سهیم شدن و مشارکت زیردستان در قدرت است و از اینرو نیازی به تجزیه و تحلیل نظری فراتر از مفهوم احساس نکردهاند.
قدرتدهی به مثابه ساختار نسبی-در مدیریت و متون معتبر علوم اجتماعی،قدرت،مفهوم نسبی جهت توصیف قدرت مرئی یا کنترلی که یک فرد و یا یک واحد فرعی سازمانی بر روی دیگران دارد،بکار برده شده است.
اگر قدرتدهی از دیدگاه ارتباط دینامیکی مورد مطالعه قرار گیرد به فرآیندی بدل میشود که طی آن رهبر یا مدیر در قدرت خود برخورداری از اختیارات رسمی و یا کنترل بر منابع سازمانی بکار میرود.
بنابراین در سازمانها،افرادی که توسط دیگران(یعنی توسط آنهایی که نقش رسمیشان به آنان حق فرمان دادن و حکم کردن میدهد)انتخاب میشوند تا جوابگوی نتایج اعمال خود باشند و از طرف دیگر فاقد نفوذ سیاسی غیر رسمی،فاقد دسترسی به منابع،فاقد ارزش و اعتبار در بیرون،فاقد حامی و پشتیبان و فاقد جنبههای پویایی (به تصویر صفحه مراجعه شود) در متون مدیریت دو مفهوم قدرت و قدرتدهی بطور آمیخته و تلفیقی به کار برده شده و رابطه آنها نسبت به یکدیگر روشن نیست.
منابع اطلاعات خوداثرمندی روشهای قدرتدهی به گونهای که در بالا به آنها اشاره شد برای اینکه اثربخش باشند،لازم است مستقیما اطلاعات مربوط به (به تصویر صفحه مراجعه شود) قدرتدهی ممکن است به اطمینان بیش از حد منجر شود که به نوبه خود برداشت نادرست و قضاوت نابجای زیردستان را نیز به همراه خواهد داشت.
پیشنهاد این است که بجای اینکه به قدرتدهی صرفا به عنوان محول کردن اختیار نگریسته شود،به عنوان یک ساختار انگیزشی و به معنای قادرسازی در نظر گرفته شود.