خلاصه ماشینی:
"آنان چنین استدلال میکنند که هردو رویکرد برای درک ارتباطات بین فرهنگی ضروری است و کمال مطلوب آن است که نهایتا این دو دیدگاه را درهم ادغام کرد.
مدیریت اضطراب/عدم قطعیت گادیکانست(5891 الف)نظریه کاهش عدم قطعیت برگر و کالا بریز را به برخوردهای بین گروهی به عنوان نخستین گام در ایجاد نظریه مدیریت اضطراب/عدم قطعیت تعمیم میدهد(ر ک به گدیکانست،فصول 31 و 81 این کتاب)،گادیکانست و هامر(8891)از عدم قطعیت(برای مثال، ناتوانی در پیشبینی یا توضیح نگرش،رفتار و احساسات دیگران)و اضطراب(برای مثال،احساس ناراحتی،تنش، نگرانی یا هراس)برای تبیین سازگاری بین فرهنگی(رک به بخش سازگاری در پایین)استفاده کردهاند.
فرضیات زیربنایی این نظریه از مواضع افراطی عینگرا یا ذهنگرا اجتناب میکنند(برای مثال،او چنین فرض میکند که ارتباطات افراد تحت تأثیر فرهنگ و عضویت آنها در گروه قرار میگیرد،اما آنها همچنین میتوانند هنگامی که آگاه هستند،میتوانند چگونگی ارتباط خود را نیز انتخاب کنند).
این امر شامل روابط بین گروههای دارای تماس با یکدیگر و هنجارهای اجتماعی در ارتباط با تماس میشود(تماس بین فرهنگی یکی از انواع تماس بین گروهی در نظریه همسازی ارتباطات است).
کوپاچ و ایماهوری،اینگونه استدلال میکنند که این سه مرحله«چرخهای»هستند و افراد در روابط بین فرهنگی ممکن است برای هریک از جنبههای هویت خود که به روابطشان ارتباط پیدا میکند،این سه مرحله را طی کنند.
او چندین فرض را برای ایجاد نظریه مذاکره درباره هویت مطرح میکند(نظریه مذاکره درباره هویت، رک به تینگ-تومی،فصل 01 کتاب):تفاوتهای فرهنگی براحساسی که هرفرد از خود دارد تأثیر میگذارند،خود-همانندسازی دربردارنده امنیت و آسیبپذیری است."