چکیده:
این مقاله متکفل اشاراتی در باب نسبت «مدرنیته» و «مطالعات دینی» است. بدین منظور ضمن بحثی دربارة مفهوم «دین» در «مطالعات دینی» جدید، از داعیة علمی بودن مطالعات دینی جدید و نیز نوع زبان و اهمیت تاریخ در این مطالعات سخن میرود و تلویحا به تمایز مطالعات دینی جدید با آنچه در سنت الهیات، کلام و علوم دینی خوانده میشد، نیز اشاره میشود
خلاصه ماشینی:
"از این دیدگاه، رشتة «مطالعات دینی» نیز همچون مفهوم religion بخشی از تاریخ فرهنگی – فکری غرب است و بنابراین، «دین» نه فقط شأن طریقی ندارد، بلکه خود موضوع تحقیق و نهایتا یک مقولة فرهنگی است و با الگو و شیوه و روش علوم جدید تحلیل و بررسی میشود.
یک رشتة علمی، زمانی متصف به وصف علمی بودن به معنای جدید میشود که بنا به اصول عام مدرنیته و در چارچوب آرمان و اهداف آن باشد، از این حیث، مثلا باید با ابژکتیوکردن موضوع مطالعة خود که مستلزم گزینشی بودن و پدیدارگرابودن است، آن را به صورت مسئله درآورد و با روش علمی به حل آن پرداخت و با معیارهای علمی آن را حک و اصلاح کرد و وارسد.
(1985,78-95:wiebe) در غیر این صورت، چنانکه ویبی میگوید، خطر کلامی شدن مطالعات دینی وجود دارد و این خطر به نوبة خود این مسئله را پیش میآورد که چه کسی حق دارد دین را مطالعه کند و در مورد آن نظر دهد: کسی که قائل به دین است و متدین یا هر کسی که – ولو متدین نباشد، ولی – از روش علمی برخوردار باشد.
مطالعات دینی حداقل به دلیل داعیة علمی خود ناگزیر از زبان تبیین است، چون اگر قرار باشد تحقیق و بررسی علمی – به معنای جدید کلمه – از دین انجام گیرد، باید از روش تحقیق علمی که در علوم عرضه شده بهره برد و چنانچه روش تحقیق علمی به کار برده شود، موضوع مورد مطالعه تبیین میشود."