چکیده:
این مقاله به قصد بررسی اشارات اجتماعی و سیاسی اشعار فرّخی در چهار قسمت به شرح زیر تهیه شده است: زندگی و عصر فرّخی:نگارنده پس از معرفی کوتاه زندگی و فعّالیّتهای سیاسی-اجتماعی فرّخی به بررسی عصر وی که مصادف با دوره دیکتاتوری سیاه و استبداد کور در ایران است،پرداخته و آزادگی و شهامت فرّخی را در دوران دیکتاتوری نشان داده است. محتوای اجتماعی و سیاسی اشعار فرّخی:در این قسمت با در نظر گرفتن اشارات اجتماعی ضمنی،بیان صریح مسایل اجتماعی، و اشعار عاشقانه و غنایی موجود در دیوان،سرودههای فرّخی تحت عناوین: الف-اشعاری با اشارات ضمنی و پنهانی به وقایع و مسایل اجتماعی؛ ب-اشعاری با مشاهده واقعبینانه مسایل اجتماعی و بیان صریح آنها؛ ج-اشعار غنایی و عاشقانه،بررسی شده و ویژگیها و نمونههایی از شعر فرّخی در هر مورد ذکر شده است و با توجّه به آنکه شعر غنایی تصویری شخصیتر از واقعیّت را ابلاغ میکند،سعی شده کلیدهایی برای راهیابی به اندیشههای اجتماعی و سیاسی شاعر،در این دسته از اشعار به دست داده شود و در نهایت بار سیاسی و اجتماعی لحن و فضای اندوهبار شعر فرّخی با تکیه بر دستور شهربانی وقت مبنی بر ممنوع بودن شعر غمانگیز، تحلیل شده و این فضا بیانگر نوعی مبارزه سیاسی با بینش اجتماعی عصر شاعر دانسته شده است. جامعهشناسی شعر فرّخی:در این قسمت شعر فرّخی از دو چشم انداز جامعهشناسی تکوینی و جامعهشناسی موضوعی تحلیل شده، در ضمن بحث از جامعهشناسی تکوینی،جهانبینی پنهان اشعار او،با تکیه بر چهار موضوع«نفرت،عشق،تشویق و تمایل» مورد بحث قرار گرفته و نشان داده شده که جهانبینی پنهان اثر او،مربوط به آزادیخواهان و متفکّران روشناندیشی است که مهمترین دغدغه فکری و اجتماعی آنها سربلندی ملّت ایران بوده است. تاثیر شعر فرّخی بر جامعه:در این بخش تاثیر اشعار فرّخی بر مخاطبان خاص و عام و سهم فرّخی در افزایش غرور ملّی،سطح آگاهی جامعه،انسجام و هماهنگی احساسات ملّی بازنموده شده،و با توجّه به شاهکار حقیقی شاعر،یعنی زندگی عاشقانه و شاعرانه او،نفوذ افکار و اندیشههایش در لایههای زیرین جامعه و به بار نشستن آنها در روزگار آگاهی و روشنبینی عصر انقلاب اسلامی که موجب سرنگونی بنای ستمی شد که فرّخی در آرزوی انهدام آن،سرود جانبازی سرمیداد، نشان داده شده است.
خلاصه ماشینی:
"5 غزل شمارۀ 1 ای دل آن لحظه که در صحبت جانان باشی#چشم دارم،که ز سر تا به قدم جان باشی نه توانی که ز پای ملخی درگذری#کمتر از موری و خواهی که سلیمان باشی ای که دارای هوس مرتبۀ سلطانی#دل درویش به دست آر که سلطان باشی بندگی یاد کنی گر شوی آزاد،ای دل#تو همان به،که در آن چاه ز نخدان باشی هرکس را به جفایی چو فلک خواهد کشت#چه تفاوت کند،ار کشتۀ هجران باشی بر سر بام سرایش نتوانی سحری#گذری کردن اگر خود مه تابان باشی گفتمش بندۀ فرمان تو گشتم،گفتا#پادشاهی کنی،اربندۀ فرمان باشی از نسیم سحری کلبۀ ما مشکین شد#ای نسیم سحری،غالیه افشان باشی هر نفس منزل دردی است رباط دل من#آن بهای خانۀ برگشته که ویران باشی دوش میگفت عماد از سر جرمم بگذر#گفتمش سهل بود گر تو پشیمان باشی هر نفس بیگنهی را به جفا خون ریزی خوشتر این است که خواهی که مسلمان باشی در این غزل مطلع با ندا شروع شده و به فوتبال آن ردیف غزل به صورت فعل دوم شخص مفرد التزامی(باش)آمده و به تبع آن،ساخت دستوری غالب در کل غزل دوم شخص التزامی است و به همین جهت غزل دارای 25 مورد خطاب فعلی است با این همه،این غزل بهطور نسبی پرخطابترین غزل نیست."