چکیده:
شیخ مفید، از عالمان برجسته شیعه، برای کسب علم و دانش وارد بغداد شد. او با پیمودن
پلههای ترقی، پویایی فقه و کلام شیعه را به اوج رساند. با روی کار آمدن امرای
آلبویه در بغداد و حمایت نسبی آنان از علما، بستری فراهم شد تا وی پاسخگوی نیازهای
فکری، اعتقادی و سیاسی شیعیان در مناطق گوناگون باشد.
از جمله دغدغههای اصلی شیعیان در عصر غیبت، تشکیل حکومت بر پایه عدالت و محوریت
رفتار ائمه علیهمالسلام بوده است؛ زیرا پیامبران علیهمالسلام و اوصیای معصوم
ایشان از سوی خدا، اجازه سرپرستی بر انسانها را در امور دین و دنیا دارند. وظیفه
اصلی آنها علاوه بر تشکیل حکومت، تنفیذ احکام، اقامه حدود، حفظ شریعت، هدایت و
تربیت مردم است. در عصر غیبت نیز این وظایف بر عهده فقیهانی است که علاوه بر علم به
احکام الهی، توان انجام امور محوله را داشته باشند. با فراهم نشدن این مهم، فقها
بر اساس مبانی اندیشه سیاسی شیعه، رفتارهای سیاسی و اجتماعی را در قالب صدور «فتوا»
بیان میکردهاند. شیخ مفید نیز با توجه به فقه و کلام شیعی، درباره موضوعاتی همچون
حکومت، حاکم اسلامی و شرح وظایف او، اندیشه سیاسی خود را در کتاب المقنعه و دیگر
آثار ارزشمندش تبیین نموده و معتقد است: فقیهان در عصر غیبت، همانند امامان شیعه،
وظیفه دارند به امور مسلمانان اقدام و حدود الهی را اجرا کنند.
خلاصه ماشینی:
"شیخ مفید نیز با توجه به فقه و کلام شیعی، درباره موضوعاتی همچون حکومت، حاکم اسلامی و شرح وظایف او، اندیشه سیاسی خود را در کتاب المقنعه و دیگر آثار ارزشمندش تبیین نموده و معتقد است: فقیهان در عصر غیبت، همانند امامان شیعه، وظیفه دارند به امور مسلمانان اقدام و حدود الهی را اجرا کنند.
با توجه به اینکه ابن معلم قریب شانزده واژه سیاسی درباره شخص صالح در اجرای قوانین و شریعت الهی به کار گرفته است، در مجموع، به نظر میرسد که این فقیه شایسته در عصر تاریخی خود، بر مبانی اندیشه سیاسی شیعه، که ولایت و حاکمیت را حق ائمه اطهار علیهمالسلام از نسل پیامبر صلیاللهعلیهوآله و در عصر غیبت، حق فقیهان میداند، تکیه کرده و آن را در آثار فقهی و کلامی باارزش خود مطرح نموده و بر این عقیده است که ولایت و سلطنتی که برای فقیهان وجود دارد، همان ولایت مطلق رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهاست و در حکومت عام آنها اطاعت مطلق مردم از آنان، لازم است.
[50] مرحوم کلینی نیز پیرامون نقش فقیهان در اجرای حدود الهی و مراجعه به آراء آنها، روایت عمربن حنظله از امام صادق علیهالسلام را چنین نقل میکند: عمربن حنظله میگوید: روزی از امام صادق علیهالسلامپرسیدم: هر گاه دو نفر از شیعیان درباره مسئلهای همچون قرض یا ارث درگیر شوند و برای داوری میان خود، نزد پادشاه ستمگر و یا قاضیان رسمی حکومت او بروند، آیا چنین کاری پسندیده و درست است؟ امام فرمودند: هر یک از آن دو نفر، داوری آنان را، چه در امری که حق باشد، چه باطل، بپذیرد به یقین، به طاغوت روی آورده است و هر چیزی که چنین حاکمی به سود او حکم کند، اگرچه به حق هم حکم نموده باشد، حرام و باطل است؛ زیرا او حق خود را به حکم طاغوت (از حاکم ستمگر) گرفته است، و حال آنکه خداوند به بندگان خود فرمان داده است که از طاغوت روی گردانند، آنجا که در آیه 60 سوره نساء میفرماید: «آنان میخواهند که از طاغوت داوری بخواهند، در حالی که به ایشان دستور داده شده است از آن رویگردان باشند."