چکیده:
در طول تاریخ اندیشة فلسفی، رویکردهای گوناگونی را در معرفتشناسی میتوان شناسایی
کرد که مهمترین آنها عبارتند از: 1. رویکرد قدما؛ 2.رویکرد مدرن که بر فلسفه
عقلگرای مدرن اروپایی مبتنی است؛ 3. رویکردی بر پایه فلسفةتحلیلی معاصر یا
فلسفةکشورهای انگلیسی زبان. 4. رویکرد مبتنی بر فلسفههای اروپایی همچون هرمنوتیک
فلسفی، پستمدرنیسم و... که بیشتر از آموزههای کانتی اثرپذیرفتهاند. امروزه
گرایشهای گوناگونی در معرفتشناسی دیده میشود که هر یک بر نگرش فلسفی ویژهای
مبتنی است. هر یک از گرایشها و رویکردهای یاد شده طرفداران بسیاری در برخی محافل
دانشگاهی دارد.در این نوشتار، میکوشیم تا رویکرد قدما و ویژگیهای آن را شرح دهیم.
سپس گرایش اندیشمندان مسلمان را که از این رویکرد اثرپذیرفته و نقشی را که آنها در
رشد این رویکرد ایفا کردندهاند بررسی میکنیم؛ به ویژه با توجه به مسئله عقلانیت
معرفت و عقلانی نبودن شکاکیت و نسبیتگرایی مطلق این مسئله را میکاویم.
خلاصه ماشینی:
"هر گونه تردید در این پایهها و سرمایههای معرفتی، نه معقول است و نه ممکن؛ چنانکه اگر کسی در باتلاق شکاکیت یا نسبیتگرایی فرو افتد، برای او نمیتوان هیچگونه استدلال حقیقی ارائه کرد، بلکه تنها میتوان از استدلالهای نقضی یا حلی تنبیهی و جدلی بهره گرفت.
بر اساس رویکردقدما، شکاکیت مطلق نامعقول است و نمیتوان پارهای از معرفتهای یقینی بدیهی را انکار کرد، ولی با راه یافتن آموزة علم حضوری (وجدانیات) به مجموعة معرفتهای پایه، رویکرد قدما استحکام بیشتری یافت.
استاد مصباح با نظریه ابتکاری خود در ارجاع بدیهیات اولیه به علوم حضوری، توانست این دوگانگی را بردارد و همة بدیهیات اولیه و وجدانیات را که پایههای یقینی معرفت بشریاند، به علوم حضوری ارجاع دهد (مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، درس نوزدهم؛ و حسینزاده، درآمدی بر معرفتشناسی و مبانی معرفت دینی، فصل دوم و سوم).
نگارنده در شگفت است که چرا از عصر شیخاشراق تا کنون، اندیشوران مسلمان، به رغم تصریح به حضوری بودن معرفت انسان به خداوند در آثارشان، به لوازم این نگرش، از جمله بدیهی و وجدانیبودن گزارة «خدا هست» تصریح نکردهاند، بلکه به ظاهر خلاف این نظریه سخن گفته وآن را غیربدیهی دانستهاند (ر.
به هر حال، گزارة «خدا هست» گزارهای پایه و وجدانی است؛ بدین معنا که حاکی از علم حضوری انسان به ذات خداوند متعال است.
گرچه قدما در آغاز، آن معرفتها را حصولی میدانستند یا دست کم نگرشی دربارة حضوری یا حصولی بودن آن نداشتند، با طرح آموزة معرفت حضوری د رحکمت اسلامی وادعای امکان معرفت، پایههای معرفت یقینی در معرفتشناسی استحکام بیشتری یافت و باگسترش قلمرو دانشهای حضوری از سوی شیخ اشراق، دیدگاهی که تقریبا همگان آن را پذیرفتند، بر استحکام این رویکرد افزوده شد."