خلاصه ماشینی:
"در سال های دهه 1930 کثرت تماشاگرانی که حالا به فرهنگ سینما ـ حداقل به عنوان فرهنگی مصرفی ـ خو گرفته بودند، زنجیره ای از نیازها را مطرح ساخت: انبوه تماشاگران نیاز به انبوه سینماها را پیش آورد و انبوه سینماها نیاز به ساخت انبوه فیلم ها را مطرح ساختند و این جا بود که نیاز به استودیوهای بزرگ و پر کار که بتوانند آن قدر فیلم بسازند که انبوه سینماها از انبوه تماشاگران لبریز شوند، به میان آمد.
بدین ترتیب، مایملک فیلم از یک حوزه عمل به حوزه عمل دیگر سفر می کرد: از ایده داستان به فیلمنامه کامل، تا هنگامی که کار به دست کارگردان سپرده می شد (و غالبا این زمان فقط یک روز پیش از شروع فیلمبرداری بود) بعد از پانزده تا سی روز فیلمبرداری، کارگردان دستور فرستادن مواد فیلمبرداری شده به دپارتمان تدوین را صادر می کرد.
اما مهم ترین تفاوت های درام الیزابتی و فیلم های استودیویی در آن بود که: اولا، استودیوها آثار شکسپیری یا شکسپیر را به وجود نیاوردند (هر چند که حضور شکسپیر در تئاتر الیزابتی هم خود یک استثنا است.
در واقع، مهم ترین ویژگی های سبک فیلم در دوران استودیو در این موارد خلاصه می شد: نخست آن که، فیلم ناطق، «فیلم گفت و گویی» است: گفت وگو همواره رجحان داشت، به ویژه که حالا نویسندگان دیالوگ سینمایی می دانستند که این گونه دیالوگ ها را چگونه بنویسند.
مونتاژ که یکی از مهم ترین ابزار بیانی فیلم های صامت بود، فقط برای جلوه های گهگاهی و ارائه واضح یک موضوع کنار گذاشته شده بود، جلوه هایی مثل: گذرزمان، یا خلاصه اعمال شخصیت."