چکیده:
در طول قرن نوزدهم جامعه ایران دستخوش تحولاتی شد که تعادل نسبی نظام اجتماعی ایران را به هم زد و سبب تضعیف نخبگان حاکم و پدیدار شدن نخبگان جدیدی در درون طبقات غیر حاکم گردید.نخبگان حاکم یا اعمالکنندگان مستقیم قدرت سیاسی در آن دوران عبارت بودند از صدر اعظمها و وزرا و دولتمردان طراز اول،سرداران و رؤسای لشکری و حکام ایالات و ولایات و رؤسای ایلات و عشایر.نخبگان جدید نیز در سراسر قرن در نقشهای مختلف ظهور نمودند.در این مقاله ضمن بررسی جامعه ایران در وضعیت پایدار قبل از انقلاب مشروطیت،به عنوان یک سیستم اجتماعی متعادل،عوامل ایجادکننده عدم تعادل در این جامعه به عنوان عوامل موثر در پیدایش نخبگان جدید و سرانجام نحوه و میزان وقوع چرخش نخبگان در طول نخبگان در طول قرن نوزدهم و نیز در طی انقلاب مشروطیت بررسی میشود.نتیجه کلی تحقیق حاضر این است که چرخش نخبگان در مقطع مورد بررسی محدود و نسبی بوده و به همین دلیل تحولات ساختاری و بنیادی چشمگیری به واسطه انقلاب مشروطیت در ایران به وقوع نپیوسته است.
خلاصه ماشینی:
"از مطالعات به عمل آمده میتوان نتیجه گرفت که در دوره ناصر الدین شاه نیز چرخش نخبگان در طبقه حاکمه به صورت محدود و هدایت شده بوده و با آنکه به تقلید از شیوههای حکومت در کشورهای غربی در این دوره هیأت وزیران تشکیل میشد،ولی وزرا و سایر رجال طبقه حاکمهاز میان افرادی انتخاب میشدند که یا با خاندان سلطنتی وابستگیهای سببی و یا نسبی داشتند و یا سوابق خدمتگزاری و مراتب وفاداری خود یا پدرانشان اسباب انتخاب آنها را برای تصدی مقامات بالا فراهم میکرد.
ترجمه و نشر آثار علمی و فرهنگی و توسعه روزافزون مطبوعات و تسهیل ارتباطات در طول قرن نوزدهم سبب به وجود آمدن گروهی از نخبگان در طبقات غیر حاکم گردید که با مظاهر و مفاهیم زندگی مدرن آشنا و نسبت به آن کنجکاو بودند و میل به تحول و پیشرفت آنان را وادار میکرد تا هرکدام به فراخور بینش و منش و سوابق فکری و روحی و تربیتی خود واکنش نشان دهند1و برای رسیدن به آرمانهای خود روشی اختیار کنند،که بر این اساس نخبگان جدید را میتوان به سه گروه تقسیم نمود: 1-روشنفکران و اندیشمندان؛ 2-رهبران اصلی و نخبگان بسیجگر یا رهبران درجه دوم انقلاب که افکار و نظریات رهبران اصلی را تبلیغ کرده،به تودهها انتقال میدادند؛ 3-نخبگان مبارزهگر که رهبری تودهها را برای مبارزات مسلحانه با نیروهای استبداد به عهده داشتند."