چکیده:
بدون شک پرداختن به اینکه رابطه میان عقل و وحی چیست؟ قلمرو هر یک کدام است؟ آیا تعالیم وحیانی قابل اثبات عقلانی است؟ از جمله پرسشهای مهمی است که باید مطرح گردد.
اما در قرون وسطی با توجه به عملکرد کلیسا و واکنشهای تندی که در مقابل پرسش و آرای دیگران نشان داد، موضعگیریهای افراطی پرسش از عقل و وحی را به تضاد میان آن دو تبدیل کرد و اندیشه ناسازگاری میان آنها نضج گرفت.
مواضع ارباب دیانت حاکم در مورد عقل و وحی و واکنشها در برابر آنها معرکه آرا را به وجود آورد و نهایتا براساس همین نوع نگاهها بود که معرفت شناسی دینی تخطئه شد و اندیشه های ضددینی بارور گردید. از سوی دیگر، همین بحثها اگرچه مختص دیانت و اوضاع و احوال جهان غرب است اما به صورت کاملا هدفمند و غرضمندانه از سوی ارباب سیاست در حوزه دیانت در جهان اسلام تبلیغ و ترویج می شود. نوشتار حاضر تلاش می نماید تا دیدگاههای دیانتمندان صاحب اندیشه مسیحیت قرون وسطی را با علمای مسلمان بررسی و ارزیابی نماید.
What is the relation between reason and vahy? What is the scope of each?" "Is the divine teachings – teachigs through Vahy – reasonably and logically demonstrable?"
Undoubtedly these questions are very important and should be raised and answered.
In the middle ages، the harsh actions and reactions of the churches against others' questions and ideas، changed the discussions between reason and Vahy to the contrasts between them.
The sever ideas of religions rulers i.e.، priests، concerning reason and Vahy and their harsh reactions against people's and intellectuals' ideas brought about a big war of ideas and eventually religious epistemology was impugned and denigrated and that was the beginning of appearance of secular and anti-religious thoughts. Moreover، Although these issues were peculiar to the position of Religion in the west world، they have been deliberately and maliciously publicized and dessiminated by the rulers of politics in the scope of religion. The present research tries to survey and evaluate the ideas of the religious Christian thinkers of the middle ages and the Muslim scholars.
خلاصه ماشینی:
11 اينان آنچنان ره افراط پيمودند كه معتقد بودند ايمان يعني بينيازي از همه چيز و شعار ميدادند: بايد تصديق داشت كسانيكه به حقيقت ملتزم به حكم عقلاند كساني نيستند كه تابع فلسفه اصالت عقل باشند، بلكه اصل ايماناند، و مقبولترين وضع فلسفي تعلق به فيلسوفان ندارد، بلكه مختص اتباع دين مسيح است.
در نگاه اين گروه ميان وحي و عقل، رفاقت و سازگاري وجود دارد و تضاد نيست، اما اساس معرفت وحي است و عقل در مواردي نميتواند حرفي براي گفتن داشته باشد.
15 عقل و وحي از ديدگاه آگوستين نخست لازم است اين نكته را يادآور شويم كه در قرون وسطي وحي كه در قالب كتاب مقدس و سنت متبلور است، نزد فلاسفه مسيحي پذيرفته شده و مورد وفاق بود.
16 مثلاً در فلسفه قرون وسطي اگرچه وجود خداوند و حقانيت او ميتواند امري عقلي و قابل دسترس عقل باشد، اما مسئله تثليث رازي است كه به تنهايي با عقل قابل اثبات نيست.
30 وحي قابل اثبات عقلي نيست نحله فكري كه در سالهاي آخر قرن سيزده به وجود آمد و دانس اسكاتس فرد شاخص آن است، موضوعاتي از حقايق مُنزل (وحياني) را فهرست ميكند كه يك مسيحي بايد به آن ايمان داشته باشد اما نميتواند اثباتش كند: قدرت مطلقه خداوند، سعه وجودي او، حضور همهجانبهاش، رعايت عدل، رحمانيتش جزء اعتقاداتي است كه با برهان عقلي قابل اثبات نيست.
4. در ميان عقلگرايان مسلمان و مسيحي قرون وسطي نيز تفاوت جدي وجود دارد: فهم آموزههاي ديني و ايمان، زماني براي عقل ميسر است كه ايمان آورده باشد.