چکیده:
از دیرباز استعمال واژه ی حافظ در میان دانشمندان علوم حدیث رایج بوده است و همواره آنان برخی از محدثان را با این عنوان خوانده اند. البته این تذکر لازم است که از این واژه در اغلب موارد محدثان اهل سنت سود می جویند. آنچه در این میان باید بررسی شود آن است که از چه رو این لقب را به افراد اطلاق می کنند¿ به عبارت دیگر٬ فرد حافظ در صورت احراز کدامین شرایط حائز این عنوان می شود¿ در گفتار حاضر در پی پاسخ به این پرسش٬ در منابع حدیثی اهل سنت٬ هستیم که در حقیقت ناظر به موارد استعمال این واژه در میان محدثان و دانشمندان رجال و حدیث و کاربردهای آن و همچنین تطبیق موارد کاربردی با مصادیق عینی و سرانجام نتیجه گیری نهایی در این زمینه است.
خلاصه ماشینی:
"عریف واژۀ حافظ با مراجعه به کتابهای مهم و اولیۀ موجود در زمینۀ مصطلح الحدیث،میتوان دریافتکه درایهنگاران اهل سنت کمتر به تعریف«حافظ»پرداختهاند و درایهنگاران شیعی همتقریبا از آن یاد نکردهاند؛برای نمونه شهید ثانی،از محدثان شیعه،در کتاب الرعایه فی علم الدرایه از عنوان حافظ یاد نمیکند و برخی از منابع اهل سنت نیز همچون معرفهعلوم الحدیث حاکم نیشابوری و تدریب الراوی سیوطی عسقلانی فاقد این عنوان است.
همچنین در بیان حافظ گفتهاند آنکه در حیطۀ حدیث به هردو جنبۀ روایی و دراییآن توجه نماید(العثمانی التهانوی 1404:28)،به گونهای که روایت را با تغییر عباراتتشخیص دهد(سعد فهمی 1417:129)و تفاوت بین اصطلاحاتی را که موجببصیرت در فهم حدیث میشود بشناسد(صبحی صالح 1376:72)،هرچند کسانیهمچون ابی نصر شیرازی آگاهی از متن را جزء ویژگیهای حافظ برنمیشمارند(سبحانی 1412:205)و همچنین آنجا که بحث از سند است میباید اسامی رجالحدیث را که به همراه شرح حال و احوال و شهرهایشان میشناسد بیش از افراد مجهولدر نزد وی باشد(مامقانی 1411:ج 3،51)؛مؤدب 1378:47).
در میان محدثان افراد بسیاری به این لقب شهرت یافتهاند و در این میان اطلاق آن براسامی برخی همچون ذهبی،ابو بکر بن ابی شیبة،خطیب بغدادی(سعد فهمی 1417:142)و ابو زرعه(سیوطی[بیتا:403]بیانگر مرتبه اعلای حفظ ایشان است و به نوعیآنها را از دیگران متمایز میسازد.
با این همه میتوان نتیجه گرفت،هرچند که اهل حدیث حافظ را جزء والاترینمراتب القاب میدانند و جمع کثیری از نقادان حدیث برآناند که چنین فردی در هر زمان و مکان به ندرت یافت میشود(سعد فهمی 1417:129)،و در تعریف واقعی ومصادیق عینی آن سخنها به میان رفته است و لیکن باید گفت همۀ آنچه متأخرین درمفهوم حافظ گفتهاند نمیتواند قابل تطبیق بر مصادیق عینی باشد."