چکیده:
ابوالحارث جندح پسر حجر مشهور به "إمرئالقیس" شاعر برجسته عصر جاهلی را یکی از مبتکران فنون
شعر به شمار آوردهاند. او اولین شاعری است که أخبار کاملی از وی در دست است و در میان شاعران هم عصرش
به گریستن و گریاندن و ارائه تصاویر شعری دلنشین که بعدها برای دیگران الگوئی معروف گردید، و همچنین به
وصفهای کوتاه ولی پرمحتوا از سایرین ممتاز است.
معروفترین شعر إمریءالقیس معلقه اوست. این قصیده نمادی از ویژگیهای شعری وی است، زیرا صور و
الفاظ و اغراضی را در بردارد که بیانگر نگرش شاعر به طبیعت و مظاهر آن است.
بر این معلقه شرحها زیاد نوشته شده است. اما این مقال تنها توانائیها و تأمل شاعر در وصف برخی از
جلوههای طبیعت و خطوط ناپیدای آن، از خرد و کلان، میپردازد و علل و عوامل مؤثر در شکلگیری دیدگاه
شاعر را مورد بررسی قرار میدهد و بیان میکند که چرا و چگونه او به نمادهای طبیعت با چنان نگرشی پرداخته
است.
خلاصه ماشینی:
شعر إمریءالقیس از لحاظ حسی و تنوع بیان مظاهر آن در محیط زندگی خود، نمونه بارز پیوستگی و ارتباط با طبیعت است؛ چنانچه گویی او نفس شتران، عرق ریختن اسبان، و زمزمه آهوان و غزالان را از یک سو و صدای کجاوهها و وسایل بار شده بر شتران را از دل و جان حس میکند، و نیز جست و خیز درندگان و سکوت و سنگینی بیابان را پس از ریزش باران و جاری شدن سیل و ویرانیهایی را که با خود به همراه دارد و ته نشین شدن خار و خاشاک حاصل از آن را کاملاً از نزدیک احساس میکند، ولی هیچ گاه از آن نمیگریزد و به جائی پناه نمیبرد.
بادیه پیمای صبور از آنجا که إمریءالقیس شاعر جاهلی است و اغلب ایام عمر خود را در صحرا گذرانده است و برای مسافرتهای دور و نزدیک در بیابانهای گرم و سوزان جزیره، شتر بهترین وسیله مسافرت و اسب بهترین وسیله شکار برای او بوده است، لذا طبیعی مینماید که شاعر به توصیف شتر خود بپردازد و به آن علاقه خاصی نشان دهد و به مانند معشوقی او را به وصف آورد و در این کار به چنان موفقیتی دست یابد که دیگران به مقام او نرسند و صحنههای جنگ و گریز، نشاط و هیجان، چالاکی و سرعت اسبش را به گونهای بیان نماید که اعجاب دیگران را برانگیزد و حیات با تمام جنبش و حرکتش احساس شود(همان، بیت 58ـ54).