چکیده:
در این مقاله نگارنده،خوانش ژان فرانسوا لیوتار«امر باشکوه کانت»را به گونهای شرح میدهد که در درسهایی دربارهء تحلیل امر باشکوه(نگارش سال 1994) و در«پاسخگویی به پرسش:پسامدرنیسم چیست؟» (نگارش سال 1984)نمایان شده بود.درسها زمینهای را بیان میکند که در آن اندیشهء انتقادی خود را به منزلهء حوزهء توانایی خلاق مجازا نامحدود در آن جای میدهد، حوزهای که به وسیلهء اصلها و تنها در جستوجوی آنان نامعین میشود؛«پاسخگویی به پرسش»آشکار میسازد که چگونه این حوزهء توانایی خلاق مجازا نامحدود اندیشه در پیشگامان نمود مییابد.لیوتار در هردو اثرش، به گونهای بنیادی،امر باشکوه کانتی را همچون مشروعیتدهندهای به پسامدرنیسم شالودهشکن درک میکند. کانت در«سنجش نیروی داوری»باشکوه را آن چیزی تعریف میکند که«توانایی محض برای اندیشیدن به چیزی است،که استعداد ذهن را برای فراتر رفتن از هر حس متعارف،نشان میدهد.»1چنین تلاشی برای ادراک مطلق در فراسوی چیزی که خیال قادر است در دریافت یا تصوری ساده باز بنمایاند،شاید به کمک«خامی» چشماندازها،مانند هرمهای بزرگ چوپس برانگیخته شود،چیزی که بزرگی یا عظمت آن به ایدهء بزرگی مطلق مربوط است.2ناتوانی خیال در دربرگرفتن این ایده،به گونهای قابل درک،به درد منجر میشود.3اما درد نقطهء پایان نیست؛سرشت احساس باشکوه یک«حرکت»از درد به سوی خوشی است؛«احساس بررسیای زودگذر از نیروهای سرزنده و پیآمد سرریزی شدیدتر آنها.»4به بیان دیگر،فرد هراسان است،طبیعت چونان«نیستی ناب در سنجش با ایدههای خرد»ظاهر میشود.5از اینجا ما به برتریمان بر طبیعت«درون و بیرونمان»و مقصد فراحسیمان در فراسوی طبیعت پی میبریم.6در این نوشتار مایلم،خوانش ژ.ف.لیوتار از باشکوه کانتی را شرح دهم.همانگونه که عنوان کار واپسین،درسهایی دربارهء تحلیل امر باشکوه،(نگارش سال 1994)میگوید، 2Lدر اینجا درسهایی است که آموخته میشود. اساسا،کارکرد نوآورانهء مفهوم باشکوه باید برملا کردن داوری ژرفاندیشانه(دربارهء چیزی که احساس باشکوه یک نوع از آن است)باشد چه آنجا که این داوری همچون زمینهء امری انتقادی کارکرد دارد یا به عنوان«روشی»که اندیشهء انتقادی شرطهای پیشینی خودش را در آن جای میدهد.7مفهوم باشکوه کانتی شاید چیز دیگری را به ما یاد بدهد،بدین معنی که،در نوشتهء نخست،«پاسخگویی به پرسش:پسامدرنیسم چیست؟»،لیوتار به باشکوه به منزلهء چیزی مینگرد که به پیشگام همچون راهی برای گستردن امر انتقاد به قلمروی هنرهای زیبا،مشروعیت میبخشد.لیوتار مدعی است،روش پنهان در پشت دیوانگی پیشگامان،درکناپذیر است،مگراینکه پیش از آن،شخص با«عدم تناسب واقعیت با مفهومی که در فلسفهء کانتی دربارهء باشکوه فهمانده میشود»،آشنا باشد.8
خلاصه ماشینی:
"اساسا،کارکرد نوآورانهء مفهوم باشکوه باید برملا کردن داوری ژرفاندیشانه(دربارهء چیزی که احساس باشکوه یک نوع از آن است)باشد چه آنجا که این داوری همچون زمینهء امری انتقادی کارکرد دارد یا به عنوان«روشی»که اندیشهء انتقادی شرطهای پیشینی خودش را در آن جای میدهد.
32 لیوتار در ادامه میگوید که در احساس باشکوه «اندیشیدن بیتاب،ناامید و دلزده از دست یافتن به هدفهای آزادی از طریق طبیعت میشود»،42اما در این بیگانگی اندیشه از طبیعت،در این گسستگی از فریبندگی صورتهای طبیعی یا بهطورکلی اغواگری مرزها،ناگهان اندیشه پیشهء حقیقیش را درمییابد،«بررسی زودگذر نیروهای سرزنده،سرریزی شدیدتر آنهارا»در پیگیری امر مطلق به بار میآورد،زیرا اندیشه در حقیقت(باشکوه) چیزی را میشناسد که در خودش است،«پیش از)اینکه دادهها با آن مخالفت کنند؛دادههایی که مجبورند به وسیلهء صورتهای حساسیت به چنگ آیند،در طرحها گرد آورده شوند،با مفهومها شناخته شوند،یا مطابق با امر نیک ارزیابی شوند...
بنابراین،لیوتار بهطورکلی دربارهء تحلیل کانت از باشکوه چونان چیزی سخن میگوید که«مشروعیت خود را در اصلی مییابد که به واسطهء اندیشهء انتقادی شرح و تفسیر میشود و آن را برمیانگیزاند؛اصل از اندیشیدن که عنان اختیار از کف میدهد.
لیوتار میگوید،هردو حالت به چیز ارائهنشدنی اجازه میدهند طرح شود،اما سازگاری قابل شناسایی به شکل کارهای هنری،در حالت مالیخولیایی است که«به پیشنهاد کردن دستمایهای برای اندوهزدایی و خوشی به خوانندگان یا بینندگان ادامه میدهد»43و بدین وسیله نوستالوژی رومانتیک برای طبیعت یا روح مطلق را شدت میبخشد،اما عاطفهء باشکوه نابغه«خود اندوهزدایی از شکلهای خوب را رد میکند،یعنی توافق دربارهء ذوقی که ممکن میسازد تا به طور گروهی در نوستالوژی برآمده از چیز دستنیافتنی،سهیم شوند»."