خلاصه ماشینی:
"3 چهارچوب یا قالبی که هایدگر مسألهء پایان فلسفه را در آن جای میدهد،از یک سو موجد گفتوگو یا تبادلی فکری با هگل و نیز تا حدی با هوسرل و نیچه میگردد و از سوی دیگر،موجب تأمل دربارهء یا ورود در گوهر تکنولوژی و علم جدید و،بیش از همه،علم کامپیوتر (حسابگر)4میشود.
پایان فلسفه خود را به روشنترین وجه در تکنولوژی جدید نشان میدهد یا همان طور که هایدگر اظهار میکند: «به عنوان تفوق نظام قابل کنترل جهانی که به نحو تکنولوژیک علمی است و نظم اجتماعیای که مطابق این جهان است[،آشکار میسازد].
پرسشی که همچنان مطرح میشود این است که آیا چنین تفکری(هنوز)ممکن است؟آیا آن دوباره و ناچار به اندیشهء متافیزیکی-تکنیکی منجر نمیشود؟اگر تحت نفوذ تفکر متافیزیکی-تکنیکی باشیم و در پایان فقط تحت فرمان مفاهیم کلیدی علم حسابگر قرار بگیریم،آیا در این صورت باز همنوع دیگری از اندیشیدن ممکن است؟کسی نباید این مشکل را کوچک بشمرد و هایدگر خود کاملا به اهمیت مسأله واقف بود.
درست است که نقش و مسؤولیت متفکر در هستی و زمان از نقش و مسؤولیت او نزد هایدگر متأخر بزرگتر است،اما اگر کسی مسأله را به این سبک بیان کند،به سادگی پنداشته است که ویرانگری و پایان فلسفه به معنای نابودی است.
شاید این واقعیت از اهمیت بیشتری برخوردار است که ویرانگری ناظر است بر رسیدن به سطحی اصیل،و اساسی که مفاهیم فلسفی در آن ریشه و مبنا دارند یا دست یافتن به سرچشمهای که این مفاهیم از آن آب میخورند،درحالی که قضیه در مورد پایان فلسفه از این قرار نیست(در هر صورت،این برداشت من است،هرچند که ممکن است چنین تأویلی محل بحث باشد."