چکیده:
یکی از مباحث عمده در زمینه حقوق بشر،چالش بین دو تئوری جهانشمولی و نسبیگرایی است که مسبوق به بنیانها و رهیافتهای معرفتشناسی و جامعهشناختی است که ایندو را در مقابل هم قرار داده است.اما مطالعه و بررسی دیدگاههای مختلف در باب جهانشمولی و نسبیگرایی و همچنین مهمترین اسناد بینالمللی حقوق بشر نشانگر آن است که حقوق بشر درعینحالی که در ریشه و مبنا جهانشمول است،در اعمال و اجرا به دلیل مواجهه شدن با محدودیتهای ناشی از ضرورتها و زندگی اجتماعی نسبی است.نویسنده در این مقاله تلاش کرده است ضمن بررسی دو رهیافت مذکور،با تکیه بر تنوع فرهنگی راه سومی را جهت برونرفت از این نزاع ارائه دهد.
خلاصه ماشینی:
"جهانشمولی رایج دو چیز است:یکی نوع نگرش طرفداران هر گروه به مقوله حقوق بشر و
اما دلایلی که طرفداران این گروه برای جهانشمولی حقوق بشر ارائه میکنند یکسان نیست.
بنابراین شناسایی این حقوق برای بقای بشر اجتنابناپذیر است.
مبنای فکری نسبیگرایی حقوق بشر بر این فرضیه استوار است که نمیتوان تمامی
نسبیگرایی فرهنگی2نیز شناخته میشود12بر این است که محتوای حقوق بشر با فرهنگ و
در نظریه نسبیگرایی مذهبی بر این نکته تأکید میشود که حقوق بشر مجموعه
همین نسبت محدودیتهایی که برای اجرای حقوق بشر وجود دارد ممکن است از جامعهای به جامعهی دیگر متفاوت باشد.
اشکال عمدهای که در نظریه نسبیگرایی حقوق بشر وجود دارد این است که با یک
نظریات رایج جهانشمولی حقوق بشر که به آن اشاره کردیم در همین نکته است که به اسم
ارزشهای حاکم بر هر جامعه که احترام به این ارزشها نیز از حقوق بشر است.
جهانشمولی حقوق بشر از«سرشت»آن است و به این معنا است که شامل همه ابنای
به خوبی تبیین نگردد از سوی دیگر باعث تضعیف جایگاه حقوق فرهنگی در ادبیات بینالمللی و نیز در عرصه اجرا گردیده است.
اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی که از اولین معاهدات بینالمللی در زمینه حقوق بشر است تنها
حقوق بشر ارائه میدهند که ممکن است متفاوت باشند اما گفتگوهای بین فرهنگی در زمینه
از این منظر گفتگوهای بین فرهنگی به منظور رسیدن به نظام واحد جهانی حقوق بشر ضروری است.
ارزشهای فرهنگی و مذهبی خویش،در مفهوم کلان جهانشمولی حقوق بشر سهیم
بین فرهنگی برای رسیدن به تعاریف جهانشمول از حقوق بشر است."