خلاصه ماشینی:
"با این که دیالوگهای مربوط به دختر و پسر جوان دانشجو بیشتر معطوف به مسائل حسیست،اما نوعی سوء ظن و عدم اعتماد متقابل در ارتباط آنها مشهود است،به گونهای که هر بحثی زمینهء بروز عداوت میتواند تلقی شود.
یعنی در جریان وقایع داستانی، این شخصیت،که صاحب عقدهها و گرههای روانی پیچیدهای است کاملا در پوست قدرت فرو میرود و به رغم بحثهایی که مرد معلول در ارتباط با مرگ و جنایت میکند،نهایتا خود را برای به قتل رساندن پسر دانشجو یا همان رقیب عشقی و نامزدش محق میداند.
در مجموع داستان«فنجان آبی» در ده بخش جداگانه،خوانندهء خود را،هم با گفتوگوهای کاراکترهایش همراه میکند،هم با فضای وقوع قصه آشنا میکند(البته تا جایی که یک دیالوگ مجال توضیح و توصیف معنای داستانی را داشته باشد)و گاه میتوانیم به دنیای ذهنی شخصیتها نقب زده و مانند داستان اول دربارهء آنها به گمانهزنی بنشینیم و سهم خیال و حدسهای ما در قصهء«فنجان آبی»سهم اندکی نیست.
ذهن نکتهبین بارها به ظرفیتهای تحققی یافتهء جهان داستانی احمد غلامی در داستانهای این مجموعه برخورد میکند و مهمتر از همه آنکه بارها به قضاوت دربارهء موقعیتهای مختلف مینشیند و پیش خود حدسها و گمانهایی دارد و آنگاه که همه را نقش بر آب میبیند،دوباره در کار روایت قصه،خود را فعالانه دخالت میدهد.
از تصویر برکهء داستان آخر تا لحظهء رویارویی دختر دانشجو با استاد معلول یا همان ارباب خود در خانهاش و یا سه روایت متفاوت از کمکرسانی سربازی به همرزم زخمیاش که هربار به شکلی بدیعتر ساخته و پرداخته میشود."