خلاصه ماشینی:
"فیلم بین این جهان بستهء عقیم و پیر،و این بچهای که سمبل امید است و همهء کسانی که به آمدن او کمک میکنند، تقابل ایجاد میکند.
دقیقا یکسری رندهای اینطوری دارد و شاید بشود این نتیجه را گرفت که در که خیلی باز باشد،اینطور هرجومرج میشود!ولی از طرف دیگر نشان میدهد کسانی که کمک میکنند هم از همین پناهندهها هستند.
شریعتی:فیلم تمام مدلهای زندگیهای دستهجمعی را که الان در اروپا مد هم شده با بدبینی نشان میدهد و فقط همین جاسپر است که یک حریم امن برای خودش درست کرده و به همسرش هم وفادار مانده،نشانههایی هم از دیروز در زندگیشان هست.
اگر پستمدرنیستی باشد،فیلم نمونهای پستمدرنیستی نیست،مثل گوستداگ نیست که در صحنهء پایانیاش خودشان میایستند دوئل میکنند و بعد میگویند مثل فیلمها شده!این فیلم به نسبت کارهای جارموش محافظهکارانه است.
اقصی:حالا من میخواهم بپرسم اگر نگاه سازندهء فیلم این است که در آینده چنین آپوکالیپسی خواهد شد،اصولا چه نیازی به نجات آن بچه هست؟انگیزه چیست؟هیچکسی به این سؤال جواب نمیدهد که چرا باید این بچه را نجات داد؟که چی بشود؟ خودشان که دیگر دارند نابود میشوند،میخواهند جهان نابود نشود؟ اسلامی:خب فیلم دنیایی را نشان نمیدهد که درش همهء انسانیت از بین رفته.
فرانک کرمود کتابی نوشته دربارهء پایان جهان و میگوید:جهان دوباره تکرار خواهد شد و بابل این فاحشهء بزرگ سقوط خواهد کرد و این بابل چیزی نیست جز لندن، سرزمین هرز،شهری در کنار دریا با بارقههایی بهجامانده از یک امپراتوری بزرگ،شهری غیرواقعی،مدینهء فاضلهای که اینک به شهری پلید بدل شده است."