خلاصه ماشینی:
"(ص 112)کی زنده میماند تا این مدال عقیق زخم را به سینه بزند؟مادر،که بهرغم مهر ماندگار و دیرین،به تلاشی کمرنگ کفایت میکند و هنگامی که عزموغضب همسر متعصباش را مقابل مهرومیل خود میبیند به گوشهای پناه میبرد و از صحنهء کشاکش این دو بیرون میماند؟پسر،که بهرغم اطلاع از خطر جدی مرگ و تنها به امید دیدار پدر و مادر به زادگاهش بازگشته است؟پدر،که برای حفظ اعتباری موهوم،اما مرسوم نزد همسایگان و اطرافیاناش آماده است تا جان پسر نافرمان و بهزعم او و دیگران،ملحدش را بگیرد؟کدام؟ نصف چادرش پشت صورتش پنهان بود.
(عسگر گریز،ص 149) پایانبندی داستان نیز که توصیف زیبایی از وضعیت زمین آلوده به جنگ صحنهء درگیریهاست،همچون اشاره به موقع گذرایی که به دلدادگی دختر جوان پشت پنجره میشود(چند تا از این پنجرهها در افغانستان باقیمانده است؟)و شوخی شیرینی که نویسنده با قوماندان(فرمانده)های هردو طرف درگیر میکند و یال وکوپال پوشالیشان را از طریق توصیف بیاعتنایی سربازانی که محو تماشای بادبادکاند به طنز و مسخره میگیرد،از تکههای جذاب و بهیادماندنی داستاناند.
،ص 18) «عبدل بیتل آمده بود اینجا بمیرد»داستان زیبای دیگر مجموعهء انجیرهای سرخ مزار است که با ریتمی سریع و لحنی جذاب روایت میشود و به پایانبندیای در اوج میرسد،کاکا بیتل خبرشده که پسرش عبدل به شهر برگشته و در تبوتاب انتظار تلخ شلیک گلولهای که ایندم آندم است در قلب فرزندش بنشیند،به مرور آنچه گذشته و به این شب شوم مرگاندود منتهی شده میپردازد."