چکیده:
در این مقاله از شکلگیری مرحله نوینی در پیشرفت مطالعات آیندهنگری و آینده اندیشی کاربردی سخن به میان آمده است. در واقع، در اینجا برآنیم تا نحوه حرکت از روشهای آینده-پژوهی و سناریوها را در سالهای گذشته به سوی مرحله ساخت اجتماعی و اخیرا رهیافت دیگری تحت عنوان آیندهنگری جامع به تصویر درآوریم. در دهه 1970 میلادی، آینده پژوهی به عنوان نوعی روش شناسی «برش مقطعی» محسوب میگردید. اما از آن زمان به بعد شاهد نزول آینده پژوهی و ظهور سناریوسازی و برنامه-ریزی سناریویی بوده ایم. روشهای مذکور به شکل گسترده ای مورد استفاده قرار گرفته و با اقبال افکار عمومی مواجه گردید. آینده پژوهی و طراحی سناریوها عمدتا بر جهان بیرونی تمرکز نمودند. از طرف دیگر، مطالعات آیندهنگری انتقادی مقولاتی را بررسی نموده که احتمالا می توان آنها را «ورودیهای اجتماعی» نام گذاشت. به تعبیر روشنتر، این گونه مطالعات، بسیاری از اشکال بیرونی جامعه (از قبیل جمعیتها، فنآوریها، زیر ساختارها و نظایر اینها) را در نظر گرفته و مبتنی بر عوامل اجتماعی مؤثر همانند جهان بینیها، پارادایمها و ارزشها هستند(اسلاتر، 2004: فصل 7). اگر چه آینده شناسان به هیچ وجه این عوامل اجتماعی مؤثر را نادیده نگرفته اند، اما آنها را موضوعاتی مساله مند دانسته اند. از اینرو برای تلفیق و ترکیب آنها در تحقیقات مربوط به آیندهنگری، روشهایی مورد نیاز است. شاید مدعای محوری مطالعات آیندهنگری انتقادی این باشد که فقط در چارچوب این مبانی مشترک نمادین میتوان سرچشمه دروغهای کنونی و همچنین هسته بسیاری از آیندههای بدیل احتمالی را پیدا نمود. از آنجا که تصور رایج عموما این بوده که آینده های بدیل، مفهوم هدایت بخش و کلیدی در کار آیندهنگری است، لذا تعیین سر منشا این آینده های بدیل، با طرقی که جوامع گوناگون به کار بردهاند یک گام رو به جلوی بسیار سرنوشتساز محسوب میگردد.
خلاصه ماشینی:
"زمینههایی جدید برای حل مسأله مارک ادواردز 1 در ابتدای نوشته مقاله خویش در خصوص مسائل جهانی مینویسد: «یکی از ابعاد بسیار فراگیر و تقریبا ثابت حیات زندگی در آغاز قرن 21، این احساس است که نیروهای بسیار قدرتمندی که در کار شکل دادن به محیطهای طبیعی و اجتماعی جهان هستند، اکنون از کنترل خارج گردیده و یک وجود غالب یافتهاند (ادواردز، 2005).
آیندهنگریهای پساسنتی و برخوردار از آگاهی جامع پس از توجه به نحوة فعالیت جوامع مختلف، گام بعدی پیوند دادن رهیافتها و روشهای متفاوت در مطالعات آیندهنگری و آیندهاندیشی با درکی جدید از «عناصر فردی درونی» (همان جهان منحصر به فرد درونی هر شخص) است.
این رهیافت را میتوان به عنوان راهنمایی برای پرداختن به عناصر درونی اجتماعی و فردی به کار گرفت اما باید یادآوری نمود که رهیافت مذکور مصون از انتقاد نبوده و ابدا تنها گزینه ممکن به شمار نمیرود.
توجه اصلی ما در این جا به این موضوع بوده و پیشنهاد شده که یکی از کاربردهای الگوی چهار ضلعی میتواند طراحی یک چارچوب جدید برای مطالعات آیندهنگری باشد که در آن هم عوامل «درونی» و هم عوامل «بیرونی» در کانون توجه قرار گیرند(اسلاتر،2004، 137- 127).
همانطور که جوزف وروس اذعان میکند: آیندهنگری جامع، نوعی رویکرد به مطالعات آیندهنگری است که تلاش میکند تا بینش احتمالی جامعتری در مورد شناخت انسانی جستجو نماید و دریابد که چگونه این شناخت را میتوان برای ایجاد چارچوبهای تفسیری 1 به کار بست تا ما را در فهم آیندههای احتمالی پیش رویمان یاری نماید."