خلاصه ماشینی:
"آیا نویسنده-لا اقل ابراهیمی-آنچه را به معنای اندیشههای تئوریک در عرصه جهان داستان باور دارد،در آثار خلاقه یا تولیدی خود به کار میبرد؟ آیا جهان تئوریهای داستاننویسی و دنیای داستان،آنچنان به هم نزدیک و پیوستهاند که نویسندهای چنانکه میاندیشد-در عرصه تئوری -به همانگونه میتواند اثری خلق یا تولید کند در عرصه داستاننویسی؟ چنانکه آمد،اگر داستاننویسی را عملی ذهنی بپنداریم و نوشتن درباره داستاننویسی را امری عینی و پژوهشی،آیا در مورد یک نویسنده که تولید کننده هر دو گونه است،به وحدتی از پیش رقم خورده خواهیم رسید؟و یا نه،این دو وادی از هم جدا هستند و هرکدام اصول خاصی دارد و به راه مقدر خود میرود!
خلاقیت در بازنویسی،معمولا در نوع آفرینش فضا،صحنه، شخصیت و لحن تجلی میکند هنگامی که منتقدی اثری بازنویسی شده را میخواند،با توجه به اصل طرح و درونمایه که از نویسنده نیست و میراث ملی محسوب میشود،نگاهش را به سوی عناصر دیگر داستانی میبرد تا ببیند بازنویس چگونه با ساخت و سازی نو،به احیای مجدد آن قصه و راهیابی آن به ضمیر کودکان پرداخته است.
» اما آنچه ابراهیمی،به عنوان نویسندهای که صاحب اثر است،پژوهشگر است،مدرس است،به قوانین اصولی درنویسندگی معتقد است،به ما عرضه میکند،چنین است:هنگامی که او میکوشد نویسندهای باشد به دور از جهان پژوهشگری و ارائه اصول اندیشیدن،اثرش خلاق میشود و وقتی از منظر آموزش،علم و تعلیم به ادبیات داستانی کودک میاندیشد،آثاری میسازد که باید گفت آنها را تولید میکند."