خلاصه ماشینی:
"پاسخ این سؤال در دوقدمی او نهفته است که انسان چون خلیفهء الله است؛کریم است (إنی جاعل فی الأرض خلیفهء) این هم باز؛بین راه است،اگر کرامت انسان به استناد خلافت اوست«کما هو الحق» خلیفه باید حرف مستخلف عنه را بزند نه حرف خودش را،نه نان خلافت را بخورد کارخودش را بکند،اندیشه خود را به جای جهانشناسی مصرف کند.
این فلسفه در آغاز پیدایش آن سکولار است این الآن جهان را میشناسد آیا جهان مبدیی دارد یا نه؟نظام علی حق است یا نه؟تسلسل باطل هست یا نه؟اول فلسفه با سکولار شروع میشود یعنی با عدم الهیت و الحادیت،بعد وقتی وارد بحث ها شد یا-معاذ الله-بیراهه میرود و همه چیز را نفی میکند و میشود فلسفهء الحادی.
در زیر دریا اگر کسی بداند که اگر دست به این شاسی بزند خطری متوجه همراهش میشود و همچنین روی سفینه فضایی که روی مریخ نشسته میداند که اگر دست به فلان شاسی بزند ضرری متوجه رفیقش میشود؛اگر دست زد آیا در قیامت به جهنم میرود یا نمیرود؟آیا میتواند در قیامت بگوید خدایا شما که در قرآن نگفتید زیر دریا رفتی به فلانجا دست نزن یا خدا میگوید من گفتم نه،این فهمی که به تو دادم حجت من است.
اینکه میبینید مولوی با همه عظمتش در برابر سنایی این همه خضوع دارد و گاهی یکبیت سنایی را میآورد و شرح میکند برای این است که جناب حکیم سنایی همان کسی است که مرحوم مجلسی اول(رضوان الله علیه)در همان جلد سیزده شرح من لا یحضره الفقیه آنجا که سخن از«ان من الشعر لحکم أو لحکمهء»هست مرحوم مجلسی اول کنار این حدیث شریفی که خودش نقل میکند میگوید برخی از اشعار حکیمانه است «کأشعار الغزنوی و الرومی و الحافظ» خب این مجلسی اول است فاضلتر از مجلسی دوم است،عالمتر از اوست،پدر اوست،اقدام از اوست،کتاب قوی و غنی من لا یحضره الفقیه را محققانه شرح کرده است."