چکیده:
گفتمانهای روشنفکران ایرانی از نسل نخست تا به امروز حاوی ابهامات و تناقضاتی است که نهتنها دیربازی است حل نشده باقی ماندهاند،که گویی فزونتر گردیدهاند.به نظر میرسد بحث از مبانی معرفتشناسی و شالودههای فلسفی مدرنیت و توجه به لایههای ژرفتر اصول و مبانی فلسفی آن،میتواند تبیینکنندهی بسیاری از این پارادوکسها باشد.مقالهی حاضر تلاشی است در جهت نشان دادن وجوهی از کاستیهای گفتمان مارکسیستی- لنینیستی احسان طبری،که از بیتوجهی به مبادی معرفتشناسی مدرنیته و تئوری مدرن مارکسیستی ناشی شده است. بحث از مبانی،بحثی است که برخی از دانشمندان مطرح امروز ایران،بهویژه دکتر سید جواد طباطبایی و دکتر فرزین وحدت و هرکدام به شیوهای در تبیین و تحلیل گفتمان روشنفکران ایرانی مورد تأکید قرار دادهاند،و مقالهی حاضر نیز ازاینرویکرد متأثر است.تلاش بر این بوده که در حد وسیع این مقاله،نشان دهیم که چگونه بیالتفاتی به شالوده های فلسفی تجدد،در قالب درک ناقص طبری از مدرنیت،بیتوجهی به زایش مدرنیته در جدال قدما و متأخران،و مشخص نبودن نسبت تفکر طبری با سنت و جایگاه اندیشهی سنتی،در کنار بیتوجهی به ستونهای فلسفی "ذهنیت"و"کلیت"سبب بروز تناقض و ابهام در گفتمان این روشنفکر مارکسیست-لنینیست مطرح معاصر ایران گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"با وجود پارادوکسهای آشکار طبری در مواجهه با سرنوشت سوژه ی مستقل مدرن،و مخالفت او با"تنزل فرد انسانی باشعور،به پیچ و مهرهی بیجان یک دستگاه بغرنج لاشعور"(همان مدرک:159)و"جمعگرایی غیر آگاه بدوی و کندویی"(طبری،1359: 152)،به نظر میرسد که یقین و باور شبه مذهبی به صحت علمی ماکرو پروسههای مارکسیستی از یکسو،و سپردن تصمیمگیریهای جزئی به تئوریسینها و نخبگان ردهبالای حزب طراز نوین مارکسیست-لنینیست از سوی دیگر،تکلیف ذهنیت مدرن را در اندیشهی او تا حدود زیادی روشن کرده است.
"(طبری،1360:26) سخن پایانی؛به مثابه تأملی در وضعیت فکری ایران معاصر همچنانکه مشاهده شد،بیتوجهی به مبانی فلسفی تجدد در وجوه مختلف،سبب ایجاد پارادوکسها و ابهامات فراوانی در گفتمان طبری شده است؛تضادهایی که در تقلیل"مدرنیته"به "مدرنیزاسیون"و به دنبال آن تفکیک مبهم و تناقضبار"ترقی"و"تجدد"،در بیتوجهی به مبانی واقعگرا و ماتریالیستی مارکسیسم و یقین شبه مذهبی به صحت علمی کلانسیستمهای آن،در ادعای علمیت و عینیت ماتریالیستی مارکسیستی و فروغلتیدن در فضایی انتزاعی و ذهنی و مبتنی بر تقدم ذهن بر عین،در اغتشاش در معنای"کهنه"و"نو"و خالی شدن آنها از مضمون و محمل واقعی،در تبدیل مفاهیم به برچسبها و شعارهایی سیاسی که گاه حتی با تئوریهای مارکس در تضاد قرار میگیرند،در مشخص نشدن نسبت اندیشهی طبری با اندیشهی سنتی و بویژه مذهب،در سرگردانی طبری که از یک سو در برابر"ذهنیت"کاذب لیبرالی از فرد و"ذهنیت"آزاد و فریبنده سخن میگوید تا مضمحل ساختن او در راه آرمان جمعی سوسیالیستی و قرار دادن آن تحت سیطرهی نخبگان پیشرو مارکسیست-لنینیست..."