چکیده:
حکیم نظامی گنجوی با خلق خمسه در موضوعات گوناگون از جمله منظومههای « خسرو و شیرین » و « لیلی و مجنون » به عنوان شاهکار داستانهای عاشقانه ادب فارسی و منظومه « اسکندر نامه» از بهترین داستانهای حماسی و منظومه « هفت پیکر » بزرگترین داستان تاریخی، توانایی و استعداد شاعری خود را در سرودن انواع موضوعات ادبی نشان داده است و در کنار اینها منظومه « مخزن الاسرار» که معرف جنبه عرفانی و اخلاقی و حالات روحانی و معنوی شاعر است و رگههایی از طریقت عارفانه و مقامات یقین، توجه به دل و خلوت و عشق و معرفت و دیگر راز و رمزهای صوفیانة شاعر دیده میشود همگی حاکی از زهد و معرفت و عرفان نظامی میباشد .
خلاصه ماشینی:
"عشق نظامی در مشرب عرفانی ، عشق را اساس هستی میداند که در رأس همة پدیدهها و مخلوقات در وجود انسان تجلی مییابد و جنبش و جوشش زمین و زمینیان و افلاک و شور و حال عارفان و صاحبدلان و اسرار و رموز رازداران را در سایه عشق میداند و عشق است که به همه موجودات آبرو و رونق و اعتبار میبخشد عشق را نردبان تعالی و وصال به حق و خانه عشق را بهترین مأوا و ملجأ میداند و به مصداق حدیث قدسی (کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق ) انسان پذیره و به دوش کشنده این بار سنگین امانت عشق و معرفت است وباز به مصداق مثل معروف ( المجاز قنطرة الحقیقه ) از عشق زمینی و مادی به عشق روحانی و الهی نایل گشته است و کمترین هنر عشق را ترک منیت و خود خواهی انسان میداند که با رهایی از خود، با دیدار معشوق فاصلهای ندارد در منظومه خسرو و شیرین میگوید : فلک جز عشق محرابی نداردغلام عشق شو کاندیشه این استجهان عشق است و دیگر زرق سازیکسی کز عشق خالی شد فسرده ستاگر چه عشق هیچ افسون نداندنروید تخم کس بیدانه عشقزسوزعشق خوشتر در جهان نیستگر اندیشه کنی از راه بینش جهان بی خاک عشق آبی نداردهمه صاحبدلان را پیشه این استهمه بازی است الا عشق بازیگرش صد جان بود بی عشق مرده ستنه از سودای خویشت وا رهاند؟کس ایمن نیست جز در خانه عشقکه بی او گل نخندید ابر نگریستبه عشق است ایستاده آفرینش5 عشق را آمدنی و خارج از اختیار و اراده میداند به طوری که مجنون در برابر دلسوزی و نصیحتهای پدر میگوید : لیکن چه کنم من سیه رویزین ره که نه برقرار خویشم کافتاده به خود نیم در این کویدانی نه به اختیار خویشم6 در راه عشق معشوق، ذکر و دم عارفانه میزند و نگهبانی کوی او را عهدهدار شده اظهار شادی و سرور میکند و میگوید: در ره عشقت نفسی میزنم بر سر کویت جرسی میزنم7 عشق تا در پرده بود بصورت کرامات تجلی میکرد چون از پرده بیرون میآید آن را در خرابات و میخانه باید جستجو کرد و با این حال گره عشق، الهام یافته از رشته دین است."