چکیده:
*انقلابها نشانگانی از آغاز دوران جدید هستند و ازاینرو تأملاتی ژرف را اقتضاء مینمایند.صفحات ژرفنای این شماره راهبرد میکوشد کندوکاو در متن یا حاشیه تحولی باشد که بیتردید شگفتانگیزترین انقلاب قرن 20 دانسته شده است.این نوشتارها عمدتا حاصل کوشش در درک تاریخی انقلاب اسلامی ایران است. در مقاله نخست تحت عنوان امام خمینی و تاریخ ایران،نویسنده امام را به عنوان پدیدهای که میتواند به تنهایی تاریخ هزارگی ایران را معنادار ساخته و پیوستگی معنوی آن را نشان دهد معرفی مینماید.در این راستا نویسنده از مطالعه شتابان تاریخ قاجار آغازیده و به عقب میرود و در پایان به طرح آزمایش نظریهای از تاریخ ایران میپردازد که در آن نقش متغیر اصلی را امام خمینی ایفا میکند. *کنشهای مجادلهگرایانه امام خمینی و روشنفکران سیاستپرداز ایرانی تاکنون مورد توجه چندانی قرار نگرفته است.مقاله انقلاب اسلامی و پارادایم ژاکوبنی روشنفکری با تأملی در مناسبات امام و روشنفکران ایرانی بویژهء پس از پیروزی انقلاب اسلامی،این بحث را متوجه آنان میسازد که تحت تأثیر فرهنگ مجادلهگر لاتینی،«دولت»را سوژهء منفور کسب آزادی تلقی کردهاند.روشنفکران ایرانی متأثر از ذهنیت تحلیلی ادبا و تحلیلگران فرانسوی و تجربهپردازی فلسفی آنان،خود را به ایدههای فلسفی عالمگیر تسلیم نموده و در نهایت نه فقط در درک خصلت دینی انقلاب ناکام ماندند بلکه حتی در درک انقلاب به عنوان پدیدهای ملی و ایرانی نیز توفیقی نیافتند. *مذهب تشیع با طی مراحلی از تفاسیر و برداشتهای جدید به خصوص در مورد اجتهاد،مبارزه،عاشورا،صبر و غیبت،با تجربهء انقلاب اسلامی مقارنت یافت.مقالهء برداشت مکتبی از تشیع و رواج آن در انقلاب با طرح مباحثی که در حوزهء جامعهشناسی شناخت قرار میگیرد،مراحل و منازل اساس این انتقال تاریخی از مذهب تشیع به ایدئولوژی یک انقلاب را بازنمایی میکند.در این مقاله علاوه بر توجه تغییر قرائتها از برخی مفاهیم اصلی و نیز تغییر در کارکرد برخی نهادهای سنتی،نقش و آراء اندیشمندانی همچون مرحوم شهید مطهری و مرحوم دکتر شریعتی مورد بررسی قرار می گیرد.نویسنده مقاله،انقلاب اسلامی را عاملی برای پالایش تفاسیر و برداشتهای نادرست از آموزههای اصلی مکتب تشیع میداند. *ظهور انقلاب اسلامی شرایط جامعهشناختی موجبهای نداشته و به نحو تحیرآمیزی مستقل از انگیزههای اقتصادی و ایدئولوژیک بوده و بر ارادهء آزاد آحاد طبقات عمدتا متوسط جامعه ایرانی اتکاء داشته است.این داوری میتواند در مورد امام خمینی حتی مصداق بیشتری داشته باشد.استقلال عمل و رأی امام خمینی از گزارههای مشهور دوران انقلاب بوده است.با این حال رهبری امام در خلاء شرایط اجتماعی صورت نگرفت.چراکه خود ایشان بارها بر درسهای مندرج در تاریخ 20 سالهء ایران تأکید داشتند.مقالهء کندوکاو در دو دههء متناقض ضمن آنکه وفاداری به روندهای واقعی در این تاریخ را حفظ کرده،میکوشد نتیجهگیریهای امام خمینی را از حوادث مرکزی این دوران،تبویب نماید. *آخرین مقاله با عنوان تأملی در مهمترین چالشهای دهه سوم انقلاب میکوشد تبیین تازهای از چالشهای فراروی ارائه دهد.در این نوشتار،چهار چالش تغییرها و تدبیرها،دین حکومتی و حکومت دینی،شکاف بین نسلها و شکاف میان گفتمان مسلط و مقتضیات زمان مورد بررسی قرار گرفته است.نویسنده با طرح موضوع موانع و مقتضیات فردی و اجتماعی تربیت و دین،به هرکدام بهطور جداگانه پرداخته و از جمله پنج عامل فرهنگ،سیاست و حکومت،ساختار اجتماعی،عدالت و امور اقتصادی به عنوان مهمترین موانع و مقتضیات اجتماعی تربیت و دین مورد بررسی تفصیلی قرار داده است. امید است مجموعه مقالات ژرفنای این شماره مورد توجه صاحبان نظر قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"قاجاریه دو تأثیر مخرب بر استمرار تاریخی ایران گذارد و آن به لحاظ زمانی این است که ابتدا این شقاق را عینی و عملیاتی ساخت و سپس عملا بستری فراهم آورد که این جدایی در قالب تفکرات ایدئولوژیک مدرن،محتوای انقلاب مشروطه را نیز رقم زند و به صورتی تازه به خود تداوم بخشد؛انقلابی که در اصل برای اصلاح این انحراف و بازگشت به سرچشمه دیرین یگانگی میان مصلحت دولت و مصلحت دین رخ نموده بود.
اما حقیقت بعدی و مهمتری که عبارات پیشین میتواند همچون مقدمهای برای طرح آن باشد آن است که در انقلاب مشروطه،روحانیت تشیع در ایران اولا در حالت وحدت خود با اقتضائات مدرن -که اغلب پذیرشهایی ایدئولوژیک است و پیشتر،سید جواد طباطبایی وصف خوبی از آن به دست داده بود-مواجه میشود و ثانیا این روحانیت با تمام وحدت خود،نه در عرض بلکه در کنار ایران قرار میگیرد،یعنی به عبارت دیگر ضربانهای تاریخی ایران در آن دوره در تعارض با الهامات دینی روحانیت تشیع قرار ندارد،بلکه در طول آن است.
77 در اینجا میتوان به طرح یک پرسش کلیدی پرداخت:آیا حمایت بخش مهمی از علمای تشیع از مشروطیت دولت در ایران،یک اقدام واکنشی یا انفعال صرف در برابر تحول انقلاب مشروطه بوده است یا نتیجهء«عملی و محدود» از دکترین سیاسی مرکزی تشیع(نامشروعیت همه حکومتها مگر حکومت امام عصرعج)بوده است؟به عبارت دیگر آیا پذیرش نهضت مشروطه از سوی علما فقط یک توجیه شرعی در برابر عمل انجام شده بود،یا حرکتی بود مبتنی بر اصول و ناشی از نگاهی عملگرایانه از آسمان مشروعیت محض،به زمین امکان؟ «علمای شیعه آن عصر معتقد بودند که با توجه به از نظر پنهان بودن مداوم یا غیبت امام زمان (عج)از جهان،قدرت و اقتداری که کاملا مشروع و برخوردار از حقانیت باشد،فی حد نفسه ناممکن است."