چکیده:
ی التفاتی معرفتی و ارادی بهره میگیرد.دکتر پایا معتقد است که حیثهای التفاتی معرفتی در خلق سپهر عقلانیت نقش اساسی دارند و حیثهای التفاتی ارادی در خلق سپهر معنویت.ایشان در ادامه ضمن پرداختن به تقابلی که در گذشته میان رهیافتهای متکی به عقلانیت محض و رمانتیسیسم افراطی بود به میراث فلسفی کانت و نقش آن در تحول بنیادین دیدگاههای انسان مدرن میپردازد.دکتر نوروزی نیز بحث را با معنویت و گرایشهای خدا محورانه و انسان باورانه ادامه میدهد.ایشان بهرهگیری از آموزههای اسلام و کاربرد آنها را در زندگی انسانها،راه متناسبی برای رسیدن به معنویت میداند.به عقیدهی وی عقلانیت بدون معنویت یک عقلانیت ابزاری است.دکتر نوروزی در پایان،بحث عقلانیت را از دیدگاه پل تیلیش، متأله معاصر،بررسی میکند. *در نوشتار«راه رهایی یا رهایی از راه»نویسنده مقاله-آقای حمید علی اصغری پژوهشگر ارشد مرکز تحقیقات استراتژیک-ضمن بررسی مؤلفهها و عناصر سازنده«نظریه معنویت»معتقد است که این نظریه در حوزه تعریف مفاهیم یا عناصر سازنده دارای یک بیتناسبی است؛چرا که واضع«نظریه دو قطبی معنویت و عقلانیت»در کنار شرح و بسط دراز دامن از عقلانیت و شقوق آن،سپهر معنویت را بدون تبیین و تحلیل جامع فرومی گذارد.نگارنده معتقد است که نظریه معنویت اگر در حوزه تئوریک توان دفاع استدلالی از بیشتر مفروضات خود را داشته باشد،اما در حوزه مشکل گشایی عملی نمیتوان مطمئن بود که راهی به عالم بالا برای توده مؤمنان فراهم آورد. امید است مجموعه مقالات و مطالب ژرفنای این شماره مورد توجه اندیشمندان و صاحب نظران دقیق و نکته سنج«راهبرد»قرار گیرد و درآمدی در پرداختن به دیگر مفاهیم کلیدی مرتبط با«معنویت»و«عقلانیت»باشد.
خلاصه ماشینی:
"»6 تمام رهیافتهای فکری-فلسفی نصر منجر به این نتیجه میشود که خود چنین یاد میکند: «اگر مجبور بودم،به اصطلاح،دیدگاه فلسفی خود را خلاصه کنم میگفتم که پیرو جاویدان خرد و نیز حکمت جهان روا هستم؛یعنی آن خرد همیشگی که همواره بوده و همواره خواهد بود و در چشمانداز آن تنها یک واقعیت وجود دارد که میتواند بگوید«من».
»03 نصر تمام این طغیانگران را که علیه«عالم بالا»شوریدهاند را نام میبرد و کردار آنها را نیز مطرح میکند و معتقد است:علم مبتنی بر تصور ماشین گرایانه از عالم هستی که گالیله و کپلر پدید آوردند،شک هیومی و موضع لاادری گرایانه کانتی،مکاتب هگل و مارکس که واقعیت را بر صیرورت دیالکتیکی و خود تغییر مبتنی ساختند و بصیرت ثابت به اشیاء را به بصیرتی بیاثبات و دائم التغییر تبدیل کردند و همچنین تفاسیر الهیدانان محافظه کار در آلمان قرن نوزدهم و تفاسیر چپگرایانه لاادری و تحصلگرایی کنت«تجاوزهای مدرنیسم»13 و فلسفه تحلیلی دوران معاصر همگی «فلسفههای یاوه»23هستند که«مراحل پایانی برنامه نابودی کامل کیفیت قدسی معرفت را عملی میسازند،و این امر یا از طریق معرفت را عملی میسازند،و این امر یا از طریق جدا ساختن کامل دین و جستجوی امر قدسی از استدلال و منطق و یا از طریق تهی ساختن زبان و فرایندهایی فکری که البته مرتبط با زباناند،از هرگونه معنا و مفادی دارای مرتبه مابعدالطبیعی اجرا میشود."