چکیده:
این نوشتار ضمن توجه به تحولات سیاست خارجی ایالات متحده پس از روی کار آمدن جورج دبلیو بوش و سپس بعد از حملات تروریستی یازده سپتامبر کوشیده است تدابیر ایالات متحده در مبارزه با تروریسم با هر کدام از کشورهای مورد اتهام در این باب مورد شرح و بررسی قرار گیرد و سپس در جمع بندی ضمن بیان خلاصهای از کار نگارنده نتایج خویش از این نوشتار را بیان نموده است.
خلاصه ماشینی:
"همانطور که بیان گردید یکی از علتهای مهم تحول در سیاست خارجی آمریکا تغییر ساختار نظام بین المللی پس از فروپاشی شوروی میباشد که طی آن ایالات متحده پس از 1991 تمامی تلاش خویش را در جهت شکل دادن به ساختاری که در رأس آن این کشور به عنوان قدرت هژمون قرار گیرد معطوف شده است.
به نظر میرسد که آمریکا در این دوره مشغول سبک سنگین کردن این قضیه بود که آیا میتواند در چارچوب سیاست خارجی رئالیسم قدرت بزرگ مناسبات خود با جمهوری اسلامی را ارتقاء دهد یا نه لیکن در کل اقدامات دولت بوش در سال اول روی کار آمدنش در مقابل جمهوری اسلامی ایران در واقع ادامه اقدامات دولت گذشته آمریکا در قبال تهران بوده و دولت بوش در تعدیل یا تغییر آنها بدون داشتن بهانه و دلیل لازم کاری از پیش نمیبرد.
نگارنده وجود مواردی چون مشروعیت پیدا کردن بین المللگرایی تهاجمی نزد رهبران ایالات متحده به کارگیری حمله پیشدستانه و وارد شدن ایالات متحده در کشورهایی از جهان چون عراق و افغانستان که پیش از این در حوزه نفوذ سنتی قدرتهای دیگری قرار داشت را نشان از تعیینکننده شد مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی ایالات متحده میداند و با توجه به محوری بودن این سیاست در دور دوم ریاستجمهوری بوش و همچنین در تهدید بودن ایران راهکارهایی در سه سطح جهانی،منطقهای و داخلی در جهت رفع تهدید بیان میدارد."