خلاصه ماشینی:
"اما شاید به شکلی تناقضنمایانه این پاسخ در زمانی ارائه شد که با جستجویی در اینترنت،میتوانستیم چندین مقاله،مصاحبه و اظهار نظر از معروفترین واقعگرایان بیابیم که جنگ را از همان زمان که ایده آن در دولت ایالات متحده مطرح شد و راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا و آموزه بوش شکل گرفت،رد میکردند:«کنت والتز پدرخوانده واقعگرایی معاصر و سی و دو دانشمند برجسته دیگر روابط بین الملل که اکثر آنها واقعگرا بودند،یک آگهی تبلیغاتی در روزنامه نیویورک تایمز خریدند تا مخالفت خود را با راهبرد بوش اعلام کنند.
به عنوان نمونه،مایکل ماندلبوم (Mandelbaum 2002) در کتاب افکاری که جهان را فتح کردند،این استدلال را مطرح میکند که ایالات متحده نباید مسؤولیتهای خود را در رهبری برای حفظ نظام بین الملل رها کند و باید به گسترش و پیشبرد صلح،دموکراسی و بازارهای آزاد یعنی سه رکن اصلی لیبرالیسم ممکن است مستلزم سیاست بسط دموکراسی با استفاده از ابزار زور و جنگ باشد.
یک مسأله(که شاید بیشتر برای لیبرالیسم ویلسونی کلاسیک میتواند مطرح باشد)این است که آیا اصول و آرمانهای لیبرال برای صلح جهانی از طریق تغییر در ترتیبات سیاسی(و همچنین اقتصادی-اجتماعی)-یعنی لیبرال و دموکراتیک کردن همه(؟)کشورها در جهان-میتواند توسل به زور را توجیه کند؟پرسش دوم(که بیشتر برای نهادگرایان نئولیبرال میتواند مطرح باشد)در مورد پیامدهای توسل به یک جانبهگرایی از سوی یک قدرت بزرگ برای چند جانبهگرایی و نهادهای بین المللی است که نئولیبرالها طی چند دهه گذشته به شدت از آنها استقبال میکردهاند."