چکیده:
بحث تغییر و حرکت از جمله مباحثی است که در تمام مکاتب و دیدگاههای فلسفی مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است. عدهای مانند پارمنیدس الیایی منکر تغییر و حرکت بودهاند با این استدلال که «هر تغییری متناقض است» و کسانی همچون هراکلیتوس از همین دلیل نتیجه گرفتهاند که ذات واقعیت همین تناقض است و این که تغییر نوعی حرکت کیفی است و لذا همه چیز سیلان دارد و هیچ چیز پایدار نیست. این موضعی است که در فلسفهی جدید در آرای هگل مصداق مشابه دارد.همچنین موضعگیری در باب تغییر و حرکت تا حد زیادی ملازم با قبول یا انکار تغایر و کثرت است. از اینرو نویسنده موضع فیلسوفان جدید در این عرصه را در دو دیدگاه وحدتگرایی ایستا و کثرتگرایی ایستا خلاصه کرده است.دیگر موضوع مهم مرتبط رابطهی حرکت با زمان است. عموما تصدیق میشود که حرکت مستلزم توالی است اما عکس این قضیه مورد مناقشات جدی است؛ یعنی این که آیا زمان مستقل از حرکت وجود دارد و آیا زمان خالی از ماده و حرکت میتواند وجود داشته باشد؟
خلاصه ماشینی:
"برکلی183 و لایب نیتز به دیدگاه ارسطو معتقد بودند، مبنی بر اینکه زمان از محتوای دارای حرکت ملموس خود جدایی ناپذیر است و لیکن سخن گفتن از زمان خالی [از ماده و حرکت] به عنوان [زمان] «در جریان» بیمعنا است (این مهمترین نقطهی مناقشه میان لایب نیتز و شاگرد نیوتن، ساموئل کلارک184 بود)، در حالیکه برکلی ادعا میکرد که تقسیم پذیری بینهایت حرکت و زمان (که هر دو جداییناپذیرند) یک توهم صرف است، زیرا آنات ریاضی،185 هرگز ادراک نمیشوند و در نتیجه غیر واقع هستند؛ لایب نیتز که از کشف خودش در بارهی حساب مقادیر بسیار کوچک186 متأثر شده بود، مفهوم انقسام پذیری بینهایت را در مورد حرکت و زمان به کار برد.
(رسالهی در بارهی فاهمهی بشری، کتاب 2، فصل 14) این راهحل، مبنایی شد برای تمایز عموما مقبول میان عدم استمرار ریاضی موجود در زمان حال در جهان مادهی خارجی و میان «به ظاهر زمان حال» استمراری در روانشناسی، که فقط در دهههای اخیر مورد مناقشه قرار گرفته است.
اصل اساسی نظریهی جنبشی207 ماده ـ برای ارجاع تغییرات آشکارا کیفی به جابهجایی واحدهای ثابت و لایتغیر ـ توسط همه پذیرفته شده بود؛ اگرچه شرح و بسط کامل و تأیید تجربی این اصل تا پایان قرن نوزدهم ناگزیر به طول انجامید، تا در سال 1900، پس از موفقیت فوقالعادهی الگوهای کروی208 ـ جنبشی در فیزیک (تأیید ساختار209 اتمی ماده و الکتریسیته، نظریهی جنبشی گازها، کشف حرکت برادلی، الگوهای مکانیکی اتر، الگوهای صوری ترکیبهای ارگانیکی) به نظر میرسید که پیروزی نهایی ذیمقراطیس210 بر ارسطو و هراکلیتوس قطعی شده است."