خلاصه ماشینی:
"مردم ایران برای اینکه عدالت و عدالتخانه در داخل ایران وجود نداشت قیام کردند، اما انگلیسیها که قبل از بهوجود آمدن انقلاب مشروطه در کشور نفوذ داشتند معتقد بودند که اگر بگذارند این نهضت به رهبری علما پیروز شود، منافع آنها نه تنها در داخل ایران بلکه در همة کشورهای همسایة آن به خطر میافتد، ازاینرو تصمیم گرفتند ساختار حکومتی خود را، که نوعی لیبرالدموکراسی بود، تحت عنوان انقلاب مشروطه به جامعة ایران تزریق کنند.
البته در مورد این تغییر و تبدیل، جای بحث جدی وجود دارد؛ مثلا ممکن است ادعا شود قدرت حاکم انحصارطلب شده و به همین سبب، تکثر احزاب افت پیدا کرده است، اما واقعیت این است که با پیروزی انقلاب اسلامی دورهای آغاز شد که طی آن بستر لازم برای تمرین فعالیت سیاسی و عقلانی شدن فعالیتها فراهم گردید.
به عبارتی، استبداد رضاشاهی فعالیت احزاب پس از دوران مشروطیت را از بین میبرد و رضاشاه تا پایان 1320 دیگر اجازه نداد هیچ گروه و حزبی فعالیت سیاسی داشته باشند؛ حتی به احزابی که ممکن بود فعالیت آنها به گونهای به نفعش تمام شود و از سال 1327 به این طرف نیز که در صحن دانشگاه تهران به شاه تیراندازی شد، او مواجهه با احزاب را در سرلوحۀ برنامۀ خود قرار داد.
در این صورت آیا با پیروزی انقلاب اسلامی تضاد بین اسلام و مدرنیته برطرف شده است و ما میتوانیم شاهد زمینۀ اجتماعی کاملا باز و آزادی باشیم برای فعالیت احزاب سیاسی؛ حتی احزابی که گرایش سنتی نداشته باشد؟ آقای تقوی: قبل از هر چیز در بحث مربوط به سنت و مدرنیته باید توجه داشته باشیم که تعریف دقیقی از این دو مفهوم ارائه دهیم."