چکیده:
توسعه که همواره به عنوان راهحلی برای مشکلات جنوب مطرح میشود، در واقع روی دیگر سکه غربیسازی جهان بیش نیست. توسعه چه
«پایدار» باشد، چه «درون سیستمی»، تقریبا همواره به گونهای بیرحمانه، مجری منطق ویرانگر نظام سرمایهداری است. توسعه به معنای
نابرابری اجتماعی، تخریب محیطزیست و فرهنگهاست. با وجود این، میتوان راهحلهایی توسعهای طراحی کرد که تنوع فرهنگی و اجتماعی
جهان را نیز مدنظر قرار دهد و بر تجربیات اقتصاد غیربازاری نیز تکیه کند.
خلاصه ماشینی:
"» تقریبا سی سال است که این امید پا به عرصه وجود گذاشته است؛ توسعه هم چون نور امیدی برای کشورهای جهان سوم از راه رسید، هم چنان که روزگاری سوسیالیسم برای طبقه کارگر کشورهای غربی مایه امیدواری بود.
توسعه واجد مفهومی دوگانه است: از یک سو میتواند به عنوان مجموعه تجربیات تاریخ بشریت از چین سلسله هان تا امپراتوری اینکا تلقی شود که در این حالت هیچ داده مفیدی برای تبیین یک سیاست مشخص محسوب نمیشود، زیرا در درونش مجموعهای از تضادها را جای داده است؛ از سوی دیگر میتواند به عنوان مجموعه تجربیات غربی در عرصه اوجگیری اقتصادی از انقلاب صنعتی انگلستان (1800-1750) به این طرف، مطرح باشد.
دولت ـ ملتهای شمال که پیش از این به هر حال مرحله عبور از دوره استعمار به دوره استقلال را پشت سر گذاشتهاند، اینک میدان را در برابر دیکتاتوری بازارها (که خودشان سامان دادهاند) ترک میکنند؛ بازارهایی که ابزار اداره خاص خودشان را دارند و با سازمانهایی مثل صندوق بینالمللی پول، تعدیلهای ساختاری کشنده را بر کشورهای عضو به عنوان راه حلی برای دستیابی به شکوفایی اقتصادی تحمیل میکنند.
آیا هنوز باید چهل سال دیگر صبر کرد تا فهمید که توسعه همین توسعه موجود است و توسعهای دیگر اعم از «خوب»، «بد»، «جزیی» و «پایدار» وجود ندارد؟ آیا باید همچنان چشم بر روی این واقعیت موجود بست که توسعه موجود در واقع یک جنگ اقتصادی است که مثل هر جنگ دیگری برندگان و البته بازندگان پرشمارتری دارد؟ جنگی اقتصادی که رهاورد آن غارت بیوقفه طبیعت، غربیسازی جهان، یکسانسازی جهان و در نهایت نابودی فرهنگهای مختلف است؟ به همین دلیل است که آن چه «توسعه پایدار» نامیده میشود، هم ترسناک و هم نا امید کننده است!"