چکیده:
یکی از مشکلات جوامع معاصر غربی به ویژه آمریکا،رشد بیش از اندازهء گفتمانی اقتصادی است که کموبیش بر تمام ابعاد زندگی اجتماعی مردم استیلا یافته است.در این گفتمان،روابط گوناگون و متقابل افراد و نهادهای اجتماعی در چارچوب یک رابطهء اقتصادی میان«مشتری»و عرضهکنندگان کالا یا خدمات نگریسته و تحلیل میشود.بیمار در مقابل پزشک،دانشجو و دانشآموز در مقابل استاد و...همه به منزلهء«مشتریانی»تلقی میشوند که با قدرت خرید خود وارد بازار شده و متقاضی خدمات مربوطهاند.گسترش و تسلط این گفتمان مشتریمحور بر تمام فضاهای اجتماعی،تهدیدی جدی برای بقای ارزشهایی اخلاقی همچون عدالت،رفاه و...میباشد.
خلاصه ماشینی:
"همچین ادعای بسیاری از اقتصاددانان مبنی بر اینکه در تحقیقات خود ارزشها را وارد نمیکنند،مانعی بزرگ بر سر راه فلاسفهء اخلاق و مردم عادی قرار داده است که میتوانستند گفتمان مؤثر و مفیدی با اقتصاددانان داشته باشند.
به عبارت دیگر،یک نگرش اخلاقی به اقتصاد نهتنها به چگونگی عملکرد درونی بازار توجه دارد،بلکه در لایهای عمیقتر در پی آن است که اصول و رویههای مبتنی بر بازار،چه آثاری بر سایر بخشها و نهادهای اقتصادی یک جامعهء دموکراتیک برجای میگذارد.
با این مقدمه،این سؤال را مطرح میکنیم که آیا مشتریان مختلف با یکدیگر برابرند؟در معنای سطحی و اولیه،همهء افراد باید حق نگهداری اموال و خرید و فروش در بازارهای آزاد را داشته باشند و مثلا نژاد و جنسیت نباید افراد را از این حقوق محروم کند،اما در معنایی عمیقتر،درمییابیم که مصرفکنندگان در بازار با یکدیگر برابر نیتسند،بلکه فی الواقع دلارها با هم برابرند.
چالش اینجاست که باید باتفکری دقیق و توأم با خلاقیت،حیطه و نقشی را که ارزشهای بازار باید در جامعه ایفا کنند،ترسیم و تحدید کنیم و این مسأله لزوما پاسخ واحدی ندارد؛اما گفتمان اخلاقی که مشتمل بر نگرشهای دینی و مذهبی در مسائل و رفتارهای اقتصادی میشود،میتواند و باید بخشی از سیاستگذاری عمومی جامعه قرار گیرد.
ادبیات و گفتمان رایج نباید به کالاها و خدمات اقتصادی به خاطر نفس آنها توجه داشته باشد،بلکه باید به این نکته نظر داشته باشد که چگونه این کالاها امکان زندگی بهتری برای انسانها در جوامع خاص خود را فراهم میکنند."