چکیده:
به گواه مطالعات و بررسیهای متعدد، آمریکاییان را میتوان از جمله جاهلترین و غافلترین مردم جهان نسبت به اوضاع و احوال داخلی و خارجی
دانست؛ اما چنین جهلی، برای هیأت حاکمه این کشور نه یک عیب بلکه به مثابه امتیازی جهت تداوم سیاستهای مورد نظرشان محسوب میشود و
از این رو به جای روی آوردن به برنامهها و راهکارهایی در جهت مقابله با آن، حتی به نحوی جهل را به جامعه تزریق میکنند.
خلاصه ماشینی:
"چکیده: به گواه مطالعات و بررسیهای متعدد، آمریکاییان را میتوان از جمله جاهلترین و غافلترین مردم جهان نسبت به اوضاع و احوال داخلی و خارجی دانست؛ اما چنین جهلی، برای هیأت حاکمه این کشور نه یک عیب بلکه به مثابه امتیازی جهت تداوم سیاستهای مورد نظرشان محسوب میشود و از این رو به جای روی آوردن به برنامهها و راهکارهایی در جهت مقابله با آن، حتی به نحوی جهل را به جامعه تزریق میکنند.
آیا اصلا چنین چیزی امکانپذیر است؟ آیا دیگر راه بازگشتی برای ما وجود دارد؟ آیا میتوانیم حداقل آمریکا را به اروپا ـ یعنی کشورهایی که اگرچه مسائل سیاسی خیلی برای مردم آن اهمیت ندارد اما به نحوی با زندگی روزانهشان عجین شده و شواهد آن را میتوان در نظام آموزشی، گفتگوهای دوستانه در محیط کاری و یا حتی در سر میز غذا از نزدیک ببینیم ـ تبدیل کنیم؟ اما راه چاره چیست؟ آیا به راحتی میتوان با تغییر شیوه آموزشی و یا تغییر در ترکیب جمعیتیمان بر این مشکلات فایق آییم؟ آیا میتوانیم کتب تاریخی پوچمان را از نظام آموزشی حذف و آگاهی از مسائل جاری را به نحوی در نظام آموزشیمان بگنجانیم؟ و آیا اساسا امکان تحقق چنین شرایطی وجود دارد؟ شکی وجود ندارد که عمده جمعیت کشورمان در جهل به سر میبرند و گستره این جهل به خوبی در پیش رویمان ترسیم شده است."