خلاصه ماشینی:
"محمد رضا قانونپرور* پاکدینی در آراء کسروی: نگرشی عقلائی به دین با خواندن یکی از نوشتههای جدلی کسروی خواننده اغلب چنان مجذوب و مرعوب آراء و باورهای مکررش میشود که حتی اگر با زبان و واژگان بکر و مختص وی نیز ناآشنا باشد هنگامی که به نوشتهء دیگری از او میپردازد پی بردن به بنیان استدلال و منطقش را دشوار نمییابد.
وی برای خدا واژهء آفریننده یا آفریدگار را به کار میبرد و برای اثبات این باور که جهان نمیتوانست به خودی خود پدیدار شود استدلال میکند که: چنین انگارید که شما در بیابانی راه میپیمایید،و ناگهان بر سر راه بنیادی میبینید:سرابی برای آسودن،آب پاکیزه،روشنایی برای شب،جا برای ستوران-آیا نه آنست که سنجید و اندشید و این دریابید که مرد نیکوکاری آنرا پدید آورده و آسایش رهگذران را خواسته؟...
به عنوان نمونه،در فصل پایانی کتاب دربارهء اسلام با عنوان «پاک دینی و اسلام»پس از این ادعا که اسلام در بنیاد با پاکدینی یکی است، در مورد ضرورت آوردن دینی نو چنین استدلال میکند: در اینجا نکته ارجدار دیگری هست،و آن اینکه دینی چون از میان دین دیگری برمیخیزد باید دنباله آنرا گیرد.
9 در جای دیگر همین اثر،با اشاره به این واقعیت که اسلام نیز پدیدهای مشابه بود مینویسد: آن دین چون در میان عرب پدید آمد و در عربستان از دیر زمان گروهی به نام "حنفاء"خداشناس و خداپرست میبودند و"تحنف"خود دینی در میان عرب شمرده میشد،بنیادگزار اسلام در گامهای نخست به یاد آن میپرداخت و عرب را به پیروی از آن میخواند،و چون این کار،اکرد،اسلام را به روی آن بنیاد گذاشت."