خلاصه ماشینی:
"مایکل هیلمن در مقدمهای که بر ترجمهء این کتاب نگاشته تشابه داستان را با جریانات سیاسی ایران ده سال پس از مرگ جلال آل احمد یعنی استقرار حکومت جمهوری اسلامی از نظر دور نداشته،ضمنا معتقد است که منظور آل احمد از«خانلر» ملک الشعرای دربار،دکتر پویز ناتل خانلریست که جزء روشنفکران بود و در زمان قدرت شاه نیز به وزارت و سناتوری رسید.
process a as scholarship in wholeheartedly believe I , have دلیل دیگر بنده برای ذکر مطالب مربوط به زندگی دکتر هیلمن در این نقد آناست که کتاب«ازدارهام تا تهران»از دیدی شخصی و گاه بسیار خصوصی نوشته شده است(نک ص ص 2،9،37،40 و غیره).
اگر منظور نویسنده از این بیگانه،بهمن باشد-که ظاهرا هست-پس چرا در ص 255/س 12 از او با عنوان«هموطن»یاد میشود و در ص 260/س 6-7، «پادشاهی سرشناس که ایرانی هم هست»،توصیف شده است؟ از همهء اینها گذشته،در سامان شهریاری و پهلوانی ایرانیان در شاهنامه،چگونه میشود رستم و خاندان اسفند یار را نسبت به هم بیگانه شمرد؟ -در ص 260/س 10-11،میخوانیم که:«سهراب علی رغم نام ایرانیاش یک «تورانی»بود و در شاهنامه نیز اغلب او را«ترک»میخوانند(و بسیاری از تورانیان در شاهنامه زبان و نام ایرانی دارند).
بودن رد پاهایی از رویدادهای حماسی در نامگذاری جاها-همانگونه که استاد نقد و بررسی کتاب214 کتایون مزاپور نیز در سرآغاز این گفتار به کوتاهی یادآور شدهاند-بیشتر از مقولهء تعلق خاطر مردم بخشهای گوناگون ایران زمین به حماسهء ملی و پهلوانان و رویدادهای آن است و در هر شهر و روستایی میتوان نمونههایی از آن را سراغ گرفت.
27و لژهء«ابلیس»در داستان ضحاک به دلیل ساختار ویژهء این داستان و تازی انگاشته شدن آن جبار ماردوش،جایگزین اهریمن شده و هفت بار بکار رفته است و در مجموع دیگر بخشهای شاهنامه نیز بندرت دیده میشود."