چکیده:
خاستگاه سکولاریسم، غرب و حوادثی است که در جریان عصر نوزایی (رنسانس) و پس از آن در مغرب زمین رخ داده است. سکولاریسم دارای ابعاد گوناگونی است و یکی از آن ابعاد جدایی میان علم و دین است. با ورود افکار سکولاریستی به دنیای اسلام، دینزدایی از حوزه علم نیز آغاز شد و بین دانش و ارزش جدایی افتاد. این تحقیق به روش توصیفی و تحلیلی در پی یافتن علل جدایی علم و دین در غرب میباشد و هدف آن این است تا فرایند فراق بین علم و دین در غرب را روایت کند و با اشاره به دلایل پیدایی و پایایی سکولاریسم علمی در غرب، خاطرنشان سازد که این پدیده در غرب محصول یک اتفاق تاریخی بوده، و به هیچروی از یک قاعده منطقی گریزناپذیر ناشی نشده است، چنانکه در اسلام و نیز نگاه جمعی از اندیشمندان غربی، تعارضی میان علم و دین دیده نمیشود.
خلاصه ماشینی:
"این پژوهش درصدد است تا با بیان سیر «سکولاریزم علمی در غرب» عوامل پیدایی و پایایی آن را به دست آورد و نشان دهد که چهرههای گوناگون سکولاریزم، و از جمله سکولاریزم علمی در غرب، معلول حوادثی بودهاند که هیچکدام از آنها در دنیای اسلام، فرصت بروز و ظهور نیافتهاند، از اینرو، تعمیم آن به جهان اسلام و علوم اسلامی اساسآ، غیرمنطقی و نادرست میباشد.
» 4 گرچه اعتقاد به دوگانگی و تعارض میان علم و دین در قرون وسطا نیز وجود داشت، اما در عصر نوزایی و با تغییرات و پیشرفت چشمگیر علوم تجربی، گستردهتر شد تا آنجا که برخی با استناد به عقلانیت عصر روشنگری به آموزههای دینی و اصول بنیادین مسیحیت پشت پا زدند و به گرداب الحاد درغلتیدند.
در قرون وسطا نیز مسیحیت گوهر علم را در اختیار داشت و عقلانیت در دامنه دانش دینی، به کاوشهای متافیزیکی و مباحث وجودشناختی میپرداخت، ولی از عصر نوزایی به بعد، علم از دین اعلان برائت کرد و با شکلگیری مفهوم حسی ـ تجربی علم ـ که پایینترین مرتبه دانش به شمار میرفت ـ و تثبیت آن در اندیشه و باور غربی، سکولار به صورت علمی تغییر هویت داد، و از این مقطع به بعد، علم دنیوی و علم معاشی، تنها مصداق برای مفهوم علم شد و بدان ـ البته این ادعا، گمانهای بیش نیست.
با توجه به پیامدهای سکولاریسم علمی برای بشریت، به نظر میرسد که وقت آن رسیده باشد که آدمی به خود آید و از سوء تفاهمی که نسبت به رابطه میان علم و دین داشته، دست شوید و به پیوند عمیق میان این دو توجه نماید؛ همچنانکه در اسلام همواره بر چنین پیوندی تأکید شده است."