چکیده:
یکی از مباحث مورد توجه طی دهههای اخیر، دانش بومی میباشد که دیرزمانی به فراموشی سپرده شده و بدین لحاظ جامعه بشری برای مدتی طولانی از این گنجینه با ارزش محروم مانده است. اصولا این تصور حاکمیت داشت که تنها دانش رسمی میتواند جوامع و کشورها را به توسعه برساند؛ اما دیدگاههای جدید مبین این اعتقاد است که بهویژه در مقوله ترویج کشاورزی، مدل موثر باید حاصل تلفیق دانش بومی و رسمی باشد، زیرا مردم روستایی از نظامهای دانش بومیای برخوردارند که در کنار فناوریهای نوین میتواند نتایج مطلوبی به بار آورد. مقاله حاضر - که حاصل بخشی از یک تحقیق گسترده به شمار میآید - بر آن است تا با توجه به روند و نتایج تحقیق مذکور، با تلفیق این دو دانش، به رهیافت مناسب در منطقه موردمطالعه دست یابد . ولی آنچه در این راستا اهمیت در خور توجه دارد، روششناسی و روش تحقیق به کار گرفته شده در این پژوهش است. «نظریه بنیانی» شیوه برگزیده شده برای تحقیق حاضر و خود از جمله روشهای تحقیق کیفی است که به دلیل داشتن ویژگیهایی، موقعیت خاصی دارد؛ لذا یکی از هدفهای مهم تحقیق حاضر، معرفی این نظریه به پژوهشهای اجتماعی و ترویجی است. حاصل استفاده از این روش تحقیق کیفی، مدلی است مفهومی که با بهرهگیری از دو دانش مذکور، رهیافت ترویجی مناسب را به منطقه مورد مطالعه معرفی میکند. مدل مفهومی نشاندهنده این موضوع است که تلفیق دو دانش بومی و رسمی در ارکان هشتگانه رهیافت ترویجی ضروری است، ضمن آنکه علاوه بر این ارکان ، مدل مذکور تحت تاثیر عوامل پیرامونی از جمله: کل نگری، توانمندسازی، پایداری، درونزا بودن، علمی بودن، تنوع گرایی، مشارکتی بودن، از پایین به بالا بودن، پویایی و انعطاف پذیری و سرانجام تفکر سیستمی قرار دارد. بدیهی است مدلهای مفهومی تعمیمپذیری آماری ندارد و اصولا محقق در چنین تحقیقاتی به دنبال تعمیم دادن نتایج به شکل آماری نیست. در واقع این مدلها تعمیمپذیری مفهومی دارد که خود میتواند مبنای در خور اعتمادی برای اجرای تحقیقات کمی باشد که در نتیجه از تعمیم پذیری آماری نیز برخوردار خواهد شد .