چکیده:
نشان بخت بلند است و طالع میمون علی الصباح نظر بر جمال روز افزون (غز 385) آنچه که در بخش«واژگان نامأنوس»آوردهایم در مقایسه با سایر واژگان زودیاب و لطیف و نرم خود سعدی بوده است وگرنه در مقابله با اشعار خاقانی و انوری که اصطلاحات و واژگان دشواریاب و مهجور بسیار دارد اینها را نباید نامأنوس گفت.در کاربرد خود این واژگان نامأنوس هم جای تأمل است.واژگانی که در قصاید،قطعات و حتی بوستان سعدی از این دست دیده میشود میتوان برای استعمال آنها از طرف شاعر، محملی و توجیهی آورد،مثلا در این بیت:همیشه دست توقع گرفه دامن فضلش چو وامدار که دریابد آستین ضمین را (قص 5) که واژه نامأنوس«ضمین»را سعدی به ضرورت تأمین قافیه به کار گرفته است. اما واژه«بشن»که در غزل آمده،غریبه مینماید:اگر سرووی به بالای تو باشد نه چون بشن دلارای تو باشد (دیوان/غز149/) و غریبه بودن این کلمه هم در میان کلمات هممعنای خود بدان دلیل است که فقط یکبار در شعر سعدی آمده،در بقیه موارد،واژگان مضمونساز در شعر شیخ-رحمة الله علیه-را اکثرا به کمک مفهوم کلی بیت میتوان دریافت و در کمتر موردی نیاز به مراجعه به کتب لغت پیش میآید.از ملاحظه مجموع واژگان به دست آمده در این تحقیق،چنین استنباط میشود که شیخ برخلاف اسلاف خود کمتر از لغات و ترکیبات دانشهایی چون نجوم،فلسفه،فقه،ریاضی،آداب و رسوم ملی و محلی استفاده کرده است.گذشته از قصاید عربی سعدی-که موردنظر ما در این پژوهش نبوده است-آنچه وی از واژگان، ترکیبات و اصطلاحات تازی در شعر میآورد ثقیل و ناهموار نیست بلکه طرز کاربردشان به نحوی است که فقط املای واژگان،تازی به نظر میرسد و کلمات در جوار کلمات فارسی بوی و خوی واژگا دری دارند.این قبیل واژگان در قصاید شیخ بیشتر به چشم میخورد مثلا کلمات علی الخصوص و علی الصباح در بیتهای زیرین چنین حالتی دارند:حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد علی الخصوص که پیرایهای بر او بستند (غز 196)
خلاصه ماشینی:
"از کوههای احد و الوند به عنوان مثال سنگینی استفاده میکند و میگوید: شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ کوه احد گر تو نهی نیست بار (غز 722) و: فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر دل من بین که کوه الوند است (غز 15) رود جیحون در بیشتر تعبیرات سعدی-خصوصا در غزل-نمادی است از سیلان اشک عاشق چنانکه در این بیت آمده: کنار سعدی ازآنروز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحون است (غز 86) رود معروف دیگر«فرات»است که شیخ اجل در اکثر مضامینی که با آن ساخته(تشنه-فرات) را التزام میکند: چه سود آب فرات گه که جان تشنه بیرون شد چو مجنون با کنار افتاد لیلی با میان آمد (غز 612) و: روان تشنه بر آساید از وجود فرات مرا فرات ز سر بر گذشته و تشنهترم (غز 603) با توجه به مشکلات سفر حج در دوران گذشته،سعدی،سلوک در راه پرمخاطره عشق و رسیدن به سر منزل معشوق را به سفر کعبه تشبیه میکند: سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر کعبهء دیدار دوست صبر بیابان اوست (غز 77) و: ای جمال کعبه رویی باز کن تا طوافی میکنم پیرامنت (غز 111) یا: خون صاحبنظران ریختی ای کعبهء حسن قتل اینان که روا داشت که صید حرمند (غز 381) مصر-از کشورهای کهن و باستانی-هم مورد توجه سعدی و شاعران دیگر بوده است."