خلاصه ماشینی:
"علی ای حال نظر به ارادتی که خانم دیویدسن به این مکتب تئوریک دارد،در کتاب خود کوشیده است که با اتخاذ سند از متن شاهنامهء فردوسی و بحث در دقایق عروض فارسی و بررسی تاریخ حماسههای ایرانی چنین نتیجهگیری کند که شاهنامه اساسا متأثر و دنبالهرو سنت حماسهسرایی شفاهیست و حماسهء فردوسی پای بر شانههای این سنت شفاهی حماسهسرایی مردمی دارد،که آنهم به نوبهء خود دنبالهء حماسههای شفاهی فارسی میانه است(قس ص 23-28،72،93 و بسیاری مواضع دیگر).
علیرغم اینکه جلد اول شاهنامهء تصحیح دکتر خالقی مطلق پنج شش سال قبل از انتشار کتاب خانم دیویدسن منتشر شده بود،وی تجزیه و تحلیل خود را از شاهنامه بر اساس چاپ مسکو قرار داده که غلطهای آشکاری در آن وجود دارد،و به همین دلیل هم در چند مورد مرتکب اشتباهاتی شده است که در صورت استفاده از متن خالقی برایش پیش نمیآمد.
طبیعیست که در مورد این داستان،شاهنامهء تصحیح خالقی جای چونوچرا نمیگذارد که فردوسی از روی متن کتبی کار میکرده است،و آراء خانم دکتر دیویدسن در باب منبع شفاهی داشتن شاهنامه و درک او از شاهنامه بهعنوان اثری که در واقع دنبالهء سنت حماسهسرایی شفاهی ایرانیست مردود است.
بنده این مثنوی هفتاد من کاغذ را با ذکر یک نکتهء نهایی به پایان میبرم و آن این است که خانم دیویدسن هم به اقتفای از سنت شاهنامهشناسی نوین در امریکا که بر طبق آن هرکس در باب شاهنامه یا اصولا ادبیات فارسی چیزی مینویسد خود را ملزم میداند که به استاد ذبیح الله صفا هم گوشه و کنایهای بزند و حملهای بر او وارد آورد، در صفحهء 5 کتاب خود نوشته است که صفا میپندارد داستانهای رستم برخی حکایات محلی سیستان است که داخل حماسهء ملی شده."