چکیده:
بدیهه و ارتجال در لغت به معنی:بیاندیشه و تأمل سخن گفتن یا شعر سرودن است و در اصطلاح بلغا آن است که نویسنده یا شاعر کلام را بیرویت و فکر انشا کند.بدیههگویی یکی از امتیازات نفسانی است و فقط برخی از سخنوران و نویسندگان از آن بهرهمند بودهاند و بویژه بدیهه-گویی در قصاید بسیار دشوار است.
خلاصه ماشینی:
"آن رباعی چنین است: کی عیب سر زلف بت از کاستن است چه جای به غم نشستن است؟ جای طرب و نشاط و می خواستن است کاراستن سرو ز پیراستن است (چهار مقاله،ص 75) همچنین نظامی چند رباعی از بدیهیات معزی،ازرقی و رشیدی نقل کرده،سپس دربارهء بدیههسرایی خود حکایتی آورده که به فحوای آن در فرصتی کوتاه،یعنی میان دوبار گردش ساغر در خدمت ملک جبال،پنج بیت مقرون به الفاظ عذب و مشحون به معانی بکر سروده است(چهار مقاله،صص 58-48) جامی نیز در باب بدیههگویی فردوسی حکایتی نقل کرده است که در مجلس سلطان محمود،عنصری و فرخی و عسجدی برای تحقیر فردوسی که از شاعران درباری نبوده است به اتفاق سه مصراع میگویند که رابع ندشته باشد،فردوسی به محض شنیدن آن سه مصراع، مصراع چهارم را بر بدیهه میسازد و آنان از طبع او متحیر میشوند: عنصری:چون عارض تو ماه نباشد روشن فرخی:همرنگ رخت گل نبود در گلشن عسجدی:مژگانت همی گذر کند از جوشن فردوسی:مانن سنانگیو در جنگ پشن (بهارستان،ص 49) درباره قاآنی نیز گفتهاند که بامداد عیدی،دیرهنگام،از خواب برخاست و از آنجا که شعری برای تهنیت عید نسروده بود باعجله کاغذی برداشت تا در میانهء راه قصیدهای بسراید و چون مجال نوشتن نیافت آن را بخاطر سپرد در مجلس شاه خواند."