چکیده:
فن مقامهنویسی یکی از قالبهای نثر فنی است و در دورهای از ادوار نثر عربی پا به عرصه وجود گذاشته که نثرنویسی در غایت تکلف و تصنع بوده است و نویسندگان در پی آن بودهاند تا موضوع جدیدی را ابداع کنند که در قالب آن بتوانند اقتدار لغوی و مهارت خویش را در بکارگیری صنایع لفظی و اسلوبهای مختلف زبانی،به ظهور برسانند. با ابداع قالب مقامهنویسی در قرن چهارم هجری این زمینه برای نثرنویسان متکلف هموار گشت و آنان توانستند در لغتپردازی و ترکیبسازی نهایت هنر خود را ارائه دهند.در فن مقامهنویسی توجه به لفظ و پرداخت عبارات در حدی است که برخی از نویسندگان و پژوهشگران،هدف از تألیف مقامات را تعلیم مفردات و تمرین انشاء و آشنایی خواننده با سبکهای مختلف نظم و نثر دانستهاند. این گروه از نویسندگان و محققان منکر جنبه داستانپردازی«مقامات»شدهاند و هدف این قالب ادبی را صرفا آموزش غرائب لغت و تمرین فصاحت و بلاغت دانستهاند.اینکه هدف اولین مقامهنویسان از تألیف مقامات آموزش غرائب لغت بوده است،یا داستانپردازی و یا هدف دیگری رادنبال مینمودهاند،موضوعی است که نگارنده در این به آن خواهد پرداخت.هدف از تألیف«مقامات»هرچه بوده باشد،جنبه داستانپردازی و ابداع هنری آن بقدری بارز است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
خلاصه ماشینی:
"داستان هر مقامه با رویت عیسی بن هشام و با عبارت«حدثنا عیسی بن هشام قال»آغاز میشود که حادثهای گذرا یا ماجرایی ناگهانی را که برای خود او یا قهرمان داستان،یعنی ابو الفتح اسکندری در زندگی فردی و اجتماعیاش و در زمان و در زمان و مکانی معین اتفاق میافتد،نقل میکند و سرانجام بیشتر این داستانها به موضوع گدایی قهرمان از جمع حاضر ختم میشود و تنها شکل گدایی کردن و حیلههای او برای فریفتن حاضران،از مقامهای به مقامه دیگر تفاوت مییابد و از این چهارچوب فراتر نمیرود؛به بیان دیگر داستانهای مقامات از جنبه هنر داستاننویسی شکل قصه فنی را دارا نیست که نویسنده شخصیتهای مختلفی خلق نماید و حوادث متعدد هماهنگ و همسویی بیافریند و هماهنگی بین وقایع بگونهای باشد که مجموع آن به یک غرض معین ختم گردد.
در این مقامه برای قهرمان داستان دو ماجرا اتفاق میافتد که هرکدام به تنهایی میتواند موضوع یک قصه کامل باشد: ماجرای اول از این قرار است که عیسی بن هشام به قصد دیدار ابو الفتح اسکندری با عدهای به جانب شهر«حمص»71روانه میگردد؛در میانه راه و هنگام نیمروز در دامنه کوهی زیر درختان«ألاء و أثل»81به استراحت میپردازند و خواب بر آنها غالب میشود که ناگاه با صدای شیهه اسبها از خواب بیدار میشوند و سلاح برمیگیرند و درمییابند که شیری قصد جان آنان نموده است؛در نهایت بعد از اینکه شیر یک نفر از جوانان همسفر عیسی را میدرد،او عمامه خود را در دهان شیر فرو میکند و او را از پای درمیآورد."