چکیده:
عطار از جمله بزرگانی است که هالهای از افسانهها و داستانها،شخصیت حقیقی و چهرهء واقعیشان را پوشانیده و آنان را در یک کلیت ترکیبی،افسانهای کرده است.بیرون از این داستانهای بر ساخته و افسانههای غالبا بیپایه که تحول فکری و روحی بزرگان را بر آنها بار کردهاند اشعار و آثارشان سندهای استواری است که با دقت و ژرفنگری در مطالب آنها میتوان دگرگونیهای اندیشهای،اعتقادی و اجتماعی را از آنها دریافت کرد و شخصیت آنها را به دور از شگفتکاریها و مبالغهگوییها مشخص نمود.نگارنده در این گفتار کوشیده است با بررسی شعر عطار از طریق نگرش مقایسهای توصیف منازل سلوک در منطق الطیر با نظرات مولوی در مثنوی،سایهاندازی هیبت را که«انجماد روح و فرح و جلوهگری انزعاج و خشیت است»1مشخص کند تا معلوم شود که چرا عطار با اینکه ویژگیهای عشق عارفانه را-که سراسر اشتیاق و انگیزه است-توصیف میکند آن شور و شوقی که میبایست در جوشش خود شاعر را دگرگون کند تا حریم حرف و صوت را درهم شکند و بیآنها با مشتاقان سخن گوید در کلامش جلوهگری ندارد و آن حالتی که در اثر جذبهء معشوق باید او را از خود برباید در گفتارش مشهود نیست.
خلاصه ماشینی:
"مثنوی،21/1 به بعد مولوی با اینکه مخاطرات و عدم وصول را در نظر دارد و همهکس را مرد این راه نمیداند اما هدف را بیمانگیز توصیف نمیکند بلکه خواننده را به هر وسیله انگیزه میدهد تا برای دریافت آن مقام،از تلاش باز نایستد: هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بیروزی است روزش دیر شد مثنوی،71/1 و در طریق جاذبهبخشی و ایجاد انگیزههای تازه دریافت آن را از آن هرکس نمیداند و سرزنشآمیز سخن را کوتاه میکند که خود بیدارگر غرور انسانی و انگیزهای نو در جهت دریافت است: درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید و السلام مثنوی،81/1 عطار در غزلها هم،عشق را منشأ گرفتاری میداند و مشکلآفرین توصیف میکند: تا که عشق تو حاصل افتادست کار ما مخت مشکل افتادست آب از دیدهها از آن باریم کاتش عشق در دل افتادست در ازل پیش از آفرینش جسم جان به عشق تو مایل افتادست دل عطار بر دلت به مثل مرغکی نیم بسمل افتادست23 سایهء هیبتی که در دل اوست حتی خواننده را هم بیمناک میکند در صورتی که سودای عشق برای مولانا همه جوش است و خروش."