چکیده:
عرفان سنتی بعضا مورد انتقاد قرار گرفته است،بویژه در سدهء اخیر برخی از منتقدان نظیر احمد کسروی آن را باعث رخوت و عقب ماندگی دانستهاند.البته عرفان برای اهل شناخت و معرفت همواره سودمند بوده ا افراد عادی گاهی برداشتهای ناسودمندی از آن داشتهاند."اسرار خودی"اقبال الهوری نگاهی تازه به عرفان است و از آن به عنوان یک پدیدهء پویا و زندگیساز استفاده کرده و پیامهایی آگاهاننده و سودمند به حال فرد و جامعه در آن گنجانده است.در این مقاله مقایسهای اجمالی میان عرفان سنتی و اندیشه اقبال لاهوری شده است که معرفی "اسرار خودی"شاعر پارسی سرای شبه تازه هند را دربردارد.
خلاصه ماشینی:
"شاعرانی که از غم و غصه همچون نی کاهیدهاند و از روزگار صدگونه شکوه بر لب دارند،او دردمندی و تحمل سختیها را شایسته انسان نمیداند مثلا اگر عطار میگوید: درد و خون دل بباید عشق را قصهای مشکل بباید عشق را ساقیا خون جگر در جام کن گر نداری درد از ما وام کن01 یا اگر مردان راه را فقط میان خون،میپسندد؛بگذریم از اینکه درد در شعر عطار چه مفهومی دارد؟ اقبال اینگونه دردجوییها را توصیه نمیکند بلکه خنده و شادمانی و طراوت را توصیه میکند و در پاسخ به عطار که از ساقی خون جگر میخواهد،اینگونه میسراید: ساقیا برخیز و می در جام کن محو از دل کاوش ایام کن شعلهء آبی که اصلش زمزم است گر گدا باشد پرستارش جم است میکند اندیشه را هشیارتر دیدهی بیدار را بیدارتر11 وی خنده و شادی را مکمل این بیداری و هشیاری میداند،صفاتی که برای یک انسان سرزنده و مبارز و آگاه بسیار زیبنده و درخور است: خنده را سرمایه صد ساله ساز اشک خونین را جگر پر کاله ساز تا بکی چون غنچه میباشی خموش نکهت خود را چو گل ارزان فروش چون جرس آخر زهر جزو بدن ناله خاموش را بیرون فکن21 آرزو و اراده-در عرفان سنتی سالک باید تسلیم محض تقدیر باشد و هر اتفاقی که برایش میافتد آن را میپذیرد و کوچکترین تلاشی برای تغییر در اوضاع و سرنوشت خویش نمیکند."