چکیده:
طبیعت از دیرباز الهامبخش شاعران بوده و توانسته است جایگاه ویژهای را در سرودههای شاعران به خود اختصاص دهد،به طوری که کمتر دیوان شعری را میتوان یافت که قسمتی از آن با طبیعت مرتبط نبوده باشد. از سوی دیگر،در ادب فارسی و ادب عربی،با توجه به مشترکات فرهنگی، مذهبی،اجتماعی و داشتن مرز جغرافیایی طولانی با یکدیگر،مضامین مشترک فراوانی را میتوان یافت که تحت تأثیر یکدیگر به آن پرداختهاند،و در هریک از آن انواع،با توجه به عوامل و علتهای فراوان،تأثیرگذاری یک زبان بر زبان دیگر میچربد. در این میان،اشعاری که در وصف طبیعت سروده شدهاند،در دو زبان فارسی و عربی قدمتی به درازای زمان این دو ادبیات دارد و مرحله به مرحلهء این نوع وصف دچار تغییر و تحولاتی شده و در مرحله میان دو زبان تأثیر و تأثر وجود داشته است که در تحقیق حاضر بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"البته در دیوان متنبی بسیار اندک از اینگونه تصاویر مشاهده میشود،مگر زمانی که شاعر در میان طبیعت زیبای ایران قرار گرفته باشد و طبیعت زیبای فارس او را از فضای عقل به فضای قلب و از صحاری شبه جزیرهء عرب به طبیعت دلانگیز ایران منتقل کرده باشد: فسرت و قد حجبن الشمس عنی و جبن من الضاء بما کفانی و ألقی الشرق منها فی ثیابی دنانیرا تضر من البنان (دیوان،ج 4،ص 833) خاقانی نیز تصویری زیبا از خورشید ارائه میدهد:مشرق را از جهت سرخی و تافتگی به تنور به استعاره میگیرد تا از آن تنور قرص طلایی خورشید و نان سیمین ماه بیرون آید: چون پخت نان زرین اندر تنور مشرق افتاد نان سیمین اندر دهان خاور (دیوان،ص 87) معروف الرصافی-شاعر بلند آوازهء معاصر عرب-نیز گویا از تمامی سرودههای پیشین عربی و فارسی(با توجه به کرد نژاد بودنش،با زبان فارسی آشنایی داشت)سود جسته و چندین تصویر زیبا و بدیع از خورشید برای ما ترسیم کرده است؛میگوید: خورشید چون عاشقی بیمار و زردروی به سوی مغرب گام برمیدارد و لباس خود را از پس به دنبال میکشد و در میان دستهای غروب میلرزد،همانند عاشق بیماری که در بستر بیماری میغلتد،گویا این خورشید با طلوعش در سپیدهدمان مشرق فردا،به تو لبخند میزند و با غروبش در لحظهء غروب گویا که خون میگرید: نزلت تجر الی الغروب ذیولا صفراء تشبه عاشقا متبولا تهتز بین ید المغیب کأنها صب تململ فی الفرش علیلا ضحکت مشارقها بوجهک بکره و بکت مغربها الدماء أصیلا (دیوان،ج 3،ص 433) ماه،مهتاب،هلال و..."