چکیده:
زندگی موهبت الهی است که با نفخ روح آغاز می شود و با خروج روح از بدن پایان می پذیرد. از این نعمت خداوند تمام مخلوقات خداوند به یک نسبت برخوردارند. مرگ مغزی از جمله مسائلی است که امروزه در جامعه پزشکی و بخصوص در فقه اسلامی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. به لحاظ برخورداری از تکنولوژی پیشرفته در دانش پزشکی برای بشر این امکان فراهم شده است که اندام های بدن اشخاصی را که دچار مرگ مغزی شده اند، قبل از بروز علایم عرفی مرگ از بدن آنها جدا و به بدن بیماران نیازمند پیوند بزنند. صرف نظر از مشکل تعریف مرگ مغزی در علم پزشکی، این سؤال برای فقیهان به وجود آمده است که کسانی که دچار مرگ مغزی شده اند، از جهت احکام فقهی ملحق به مردگان هستند یا در حکم افراد زنده به شمار می آیند؟ مقاله حاضر مرگ مغزی، مرگ و زندگی، مرگ از نظر قرآن و روایات و مرگ از نظر علمی ـ پزشکی و عرفی را بررسی می کند و ضمن پاسخ به سؤال مطرح شده بالا می گوید که اکنون در ایران با این مساله از نظر قانونی و شرعی چه برخوردی می شود.
خلاصه ماشینی:
با كمك این علم و استفاده از وسایل پیشرفته پزشكی مثل تنفس مصنوعی و شوكهای الكتریكی، پزشكان تلاش میكنند تا با به كارانداختن قلب و دستگاه تنفسی كسانی كه دچار عارضه مغزی شدهاند ولی از نظر قلب زندهاند، فرصت جدا كردن اعضای سالم ایشان و پیوند زدن آنها به افراد نیازمند را فراهم آورند تا جان نیازمندان به اعضا را از مرگ نجات دهند.
مهمترین ملاحظات در تشخیص مرگ مغزی عبارت است از: 1ـ عدم فعالیت مغز 2ـ فقدان فعالیتهای ساقه مغز از جمله تنفس خود به خود 3ـ غیرقابل برگشت بودن وضیعت بیمار موت و حیات از نظر لغوی در كتب لغت حیات و موت را به صورت نقیض یكدیگر تعریف كردهاند كه نه با هم جمع میشوند و نه میتوان هر دو را نفی كرد (ابن منظور، 1405هـ، ذیل واژهها).
امروزه برای اعلام فوت و مرگ لازم است برگشتناپذیر بودن توقف قلب با انجام عملیات احیای استاندارد مسجل شود و نیز وقوع مرگ مغزی به دنبال ایست قلبی ـ تنفسی با توقف جریان خون به مدت حداقل 20 دقیقه حتمی باشد؛ اما اگر مغز دچار صدمه برگشتناپذیر شود، هر چند قلب برای مدتی به حركات خود ادامه دهد یا بیمار مدتها با اتصال به دستگاههای پزشكی روی - Alexis Carel عملكرد مصنوعی قلبی و ریوی قرار داشته باشد، مرگ اجتنابناپذیر خواهد بود بنابراین امروزه مرگ به صورت توقف برگشتناپذیر اعمال مغزی یعنی مرگ مغزی تعریف میشود (گودرزی، 1377، ص 329ـ330).