چکیده:
از نظر آقای جهانبگلو موج چهارم روشنفکری، ایدئولوژیک نمیاندیشد و
خصیصه بارز آن، نقادی است. روشنفکر باید برای حقیقت زندگی کند و هیچ نسخهای نپیچد
و دائم پرسشی نو درافکند و تلاطم در جامعه ایجاد کند. روشنفکر باید جهانی شود و به روز
باشد وگرنه به سرعت کهنه میشود.
خلاصه ماشینی:
"اگر بخواهیم روشنفکر را بر مبنای جهانی بودن تعریف بکنیم، به نظر میرسد چیزی که تحت عنوان روشنفکری دینی در ایران مطرح است از یک ایدئولوژی دفاع میکند.
اگر شما قبول داشته باشید که روشنفکری دینی یک نوع حقیقتجویی و زندگی برای حقیقت است، این حقیقت را تا جایی محدود میکنید.
این واقعیت بر دیدگاههای کسانی که به این روشنفکر نگاه میکنند و یا از او پیروی میکنند، اثر منفی نمیگذارد؟ اگر شما قبول داشته باشید که روشنفکر خودش نتیجه یک فرآیند پدیدارشناختی و شناخت انسان از خویش است، خود او در این فرآیند قرار میگیرد و این فرآیند قرار نیست که در یک جایی تمام شود.
اگر سارتر یا فوکو خودش را نقد میکند، ولی روشنفکر ایرانی این کار را نمیکند، آیا به نظر شما ناشی از این نیست که فکر میکند اگر خودش را نقد کند، دیگر کسی روی او حساب نمیکند.
نخست اینکه چرا همین پرسش را در باب معرفت علمی، که بت روشنفکران سکولار است، مطرح نمیکنند؟ دوم اینکه چه اندازه در عقلانیت دینی تأمل کردهاند؟ سوم اینکه آیا تمایز میان ادیان را در میزان توجه و تکیه بر عقلانیت بررسی کردهاند یا خیر؟ با توجه به آموختههای ایشان و نیز فرهنگی که در آن به باروری علمی رسیدهاند، میتوان نوع برداشت ایشان را از دین دانست و برخورد ایشان را با اسلام، در واقع برخورد با قرائتی مسیحیگونه از اسلام دانست.
4. جهانی بودن روشنفکر در نظر آقای جهانبگلو به این است که با مفاهیم و فرهنگ فلسفی غرب آشنا باشد و با زبان فلسفه غرب سخن بگوید.
اگر قرار است گفتوگویی میان هابرماس و فلسفهدانان ایرانی صورت پذیرد، اینها باید زبان و فلسفه هابرماس را بیاموزند، ولی هابرماس لازم نیست چیزی درباره فلسفه اسلامی، فلسفه ملاصدرا یا فرهنگ ایرانی بداند!"